بایگانی برچسب: s

خونین شهر

تــو را ا ی کهـن بــوم و بـر دوسـت دا رم

شــب، شبی دراز و بی انتها ، هوای دم کرده و روزهای آخر بهار، شکستن سکوتی مبهم به همراه زنجیر زنجره ها مردی تنها نشسته در اتاقی محصور، محصور کاغذها، کتاب ها، روزنامه ها، محصور عشقی نهان، محصور دردی جاودان و جاری شدن موسیقی با صدای زیبای استاد بنان، » ای ایران ، ای مرزپرگهر « غرق در رؤیایی شیرین پرواز خیال برگستره ی خیابان های شهر، از شرق به غرب، از شمال به جنوب، جنوب را که حس می کنی لرزه بر اندامت می افتد »ای دشمن ار تو سنگ خاره ای من آهنم«. ادامه خواندن خونین شهر