آگاهی از عشق
عشق معمولاً مدتها مخفـی مـی مانـد. ماننـد یـك راز، ماننـد دانـه ای در خـاك تـا زمانیكه دانه ترك بردارد و آرام آرام سراز خاك در آورد.
تا اناری تركی برمیداشت
دست فواره ی خواهش میشد
(سهراب سپهری)
ارایه درگاه پرداخت ePayBank.ir برای مراکز مشاوره ازدواج جهت رزرو اینترنتی ساعت مشاوره
درج آگهی ، تبلیغات نیازمندی مراکز مشاوره ازدواج در mycityad.ir امکانپذیر هست.
احساس این كه «امری شگرف رخ داد اسـت » « ، اتفـاقی افتـاده اسـت » آغـاز یـك حس درونـی اسـت . اولـین دریافـت عـشق، اولـین نـشانه هـا و نهایتـاً اولـین آگـاهی سـخت هیجانانگیزاست و اجبار به انتخاب و پذیرفتن عواقب هرانتخاب . را به همراه دارد مانند اولین جوانهای كه كشاورزی بیتجربه در زمین میبیند. بدون تجربـه هرگـز نمیتوان در ابتدا تشخیص داد كه این جوانه ی كدامین گیاه اسـت. آینـده ای بـارور دارد یـا آینده ای سترون، یكساله است یا چن ،د ساله یا درختـی تنومنـد؟ ! امـا آنچـه مهـم اسـت ایـن است، كه میتوان آن را دید و شاهد روییدن آن بود و دیدن، همان آگاهی است و انتخاب در اینجا معنا میگیرد. انتخاب این كه آن را نادیده بگیریم یا آنكه ببینیمش؟! انتخاب اینكه از آن مراقبت كنیم یا این كه رهایش كنیم. اگرمراقبت را پذیرفتیم نمی دانـیم ایـن جوانـه ی كدامین گیاه است و انتظار همه چیز میرود. انتظار اینكه طول عمراین جوانـه چنـد مـاهی بیش نباشد و انتظار این كه گیاهی چند ساله باشد، انتظار ایـن كـه درختـی بـارور باشـد و یـا اینكه گیاهی هرز و بیهوده
اظهار عشق
اولین اظهار عشق مانند شكستن یك سد است، چرا كه انبوه هیجانات و امیال نهفته در پشت این سد میتواند عواقب مختلف و ناشناختهای به همراه داشته باشد. اظهارعشق میتواند «محبوب را فراری دهد» و یا «میتواند واكنش پذیرای او را به همراه داشته باشد». اظهار عشق پردهها را فرو میریزد؛ پردههایی كه فرد خود را پشت آن پنهان میكرد. اظهار عشق ایمنی فرد را به خطر میاندازد و به رفتار های خنثی معنا میدهد و فرد، دیگرنمیتواند خود را پشت انكارها و رفتارهای خنثی پنهان كند.
پس از اظهار عشق معمولاً سه حالت ممكن است رخ دهد. حالت اول اینكه هردو نفر احساس كنند كه عاطفه ی آنها به یكدیگر متقابل است و به آنچه كه «عشق» مینامند نزدیك است. پس از آن فكر آنها مملو از آرزوهای خیالانگیز عاشقانه خواهد شد. حالت بعدی این است، كه فرد مقابل احساس همانندی نداشته باشد و دوست نداشته باشد كه در عشق شریك شود و كنارهگیری كند و با صراحت اعلام كند كه او احساس مشابهی ندارد و عذر بخواهد. هر چند كه درگیر احساس گناه و احساس رنج و ناراحتی شود و حالت بعدی این است كه فرد علیرغم اینكه احساس عاشقانهای ندارد برای گریز از احساس گناه یا به این دلیل كه جسارت «نه» گفتن ندارد یا به دلایل دیگر ناخواسته و بی میل همراهی كند تا زمانیكه بتواند بگریزد و یا اینكه گرفتار شود.
اگر هر دو به هم عشق بورزند ، در بسیاری از نگرشها، هیجانها و ایده آل سـازیهای خود، دیگری را هم سهیم می كنند. تجربه ی تـازهی « عاشـقان از توافـق بـی قیـد و » شـرط و «پـــذیرش بـــیقیـــد و شـــرط» مـــیتوانـــد شـــیوهی زنـــدگی آنهـــا را دگرگـــون كنـــد. این تجربـه ی فـوقالعـاده بـه آنهـا اجـازه مـی دهـد كـه بـه یكـدیگر اعتمـاد كننـد و باعـث ایــــن پنــــدار مــــیشــــود كــــه در آینــــده نیــــزهمیــــشه مــــیتواننــــد بــــه ایــــن مرحله ی ایده آل باز گردند. باور به این كه آنها به طور كامل و بیقید و شـرط بـا هـم توافـق دارند، به شمشیر دو لبه می ماند. هنگـامی كـه تفاوتهـای اجتنـاب ناپـذیر و حتمـی در آینـده مجال توافق را از آنها بگیرد ، بسیار خشمگین خواهند شد و متوجه میشوند كه سوی دیگـر این شمشیر چه قدر برنده است. هر چند میتوانند احساس توافق اولیه را باز یابنـد ، امـا حتمـاً این توافق دیگر آن توافق اولی نخواهد بود . بازیابی احساس توافق اولیه در آن زمان نیاز بـه تمرین، مدارا، كنار آمدن با تفاوتها و بازسازی احـساس اتحـاد و یگـانگی دارد. زمـانی كـه تفاوتها آشكار میشود و توافقها كـم رنـگ ، « اعتمـاد» تكیـه گـاهی اسـت كـه ایجـاد امیـد میكند تا با گذر زمان، سازگاری و انطباق بدست آید. (والرشتاین ، 199)
«همراهی » « و دوری» در زمان عشق
افرادی كه به یكدیگر عشق میورزند، به شدت دوست دارند كه وقت خود را باهم بگذرانند و همراه هم باشند. اما افرادی كه به سرعت به سمت این فرایند میروند، اغلب به سرعت عشق خود را رنگ پریده مییابند و در مورد حیطه ی خصوصی، استقلال و آزادی عمل خود با یار خود وارد مشاجره میشوند. در تحقیق هندین (1975) مشخص شد كه مردان بیشتر از زنان متمایل به احساساتی بودن هستند، اما عشق مردان بیشتر معطوف به زنانی است كه « دور از دسترس» باشند تا زنانی كه همیشه در دسترس هستند. تناوب «با هم بودن » « و دور از هم بودن» برای تازه عاشقان امری حیاتی و ضروری است. مانع موقتی «دوری» به هر دو نفراین اجازه را می دهـد، كـه دربـارهی موقعیـت عـشق خود فكر كنند و به تنهایی به آن بپردازند و بعد همهی آنچه را كه اندیـشید ه انـد و احـساس كرده اند در زمان «با هم بودن» بـا خـود بـه همـراه آورنـد . «انتظـار» تجربـهای اسـت كـه بـه خودی خود زمان «با هم بودن» را پرشورتر و عمیقتر میكند. شعرهای عاشـقانه، آواز هـای عاشقانه و نامه های عاشقانه، همه در زمان دوری و هجران ساخته و پرداخته شده اند. همراهی، در كنار اشتیاق ناشی از انتظار، اغلب افراد عاشق را به سمت رویاپردازی دربارهی آیندهای با هم و معطوف به ازدواج سوق میدهد. افشای چنین رویاهایی ممكن است اضطرابآور باشد، چرا كه در مقایسه با استانداردهای منطقی و استانداردهای جامعه خام و نپختهاند؛ اما اعتراف این آرزوها و بیان این رویاها هیجان انگیز است، چرا كه آشفتگی عاشق معمولاً با پاسخ موافق معشوق تقویت میشود.
شناخت و هیجان در افراد عاشق
افراد عاشق بیتردید یكدیگر را با عینك خوشبینی، همراه با تحسین و ایده آل سازی مینگرند (هندریك و هندریك، 1988) و با لجاجت در فكر یكدیگر حضور دارند (آلاپاك، 1984). شاید به این دلیل كه مدتی طولانیتر با هم باشند، با هم بودن را در ذهن خود دوبارهسازی میكنند. برخی بر این باورند كه اندیشیدن به «با هم بودن » و همراهی درخلال مدت دلباختگی اساس تداوم عشق است ( برم، 1988؛ پرسون، 1988). شدت و عمق هیجانها در خلال ایام عشق، مخصوصاً در اولین عشق، به نظرعمیقتر میرسد (آلاپاك،1984). حتی زمانیكه فرد درگیر عشق جدیدی میشود،هنگامیكه آن را با عشق قبلی خود مقایسه میكند احتمالاً هیجان فعلی خود را به صورت یك امربینظیرو بدون سابقه احساس میكند.
دو حوزهی خاص در خلال عشق معمولاً پنهان می شود و یا نهفتـه بـاقی مـی مانـد .این دو حوزه عبارتند از: «خشم » « و قدرت / » كنترل .
عصبانیت و خشم برای حالت دلباختگی، احساس امنیت و تعلق ما مزاحمین دردآوری هستند. به همین دلیل اكثر افراد سعی میكنند آنها را فراموش و از خود دوركنند و برآنها پرده بركشند. البته تجربههای كوتاهی از خشم دور از انتظار نیست و تأكید مثبتی بر تعادل ارتباط دارد و گویای حسرت و آروزی بازگشت به تعادل عاشقانهی پیشین است. انكار عواطف منفی و برانگیختگی هیجانی ناشی از این افكار، عشق را جذاب و هیجان انگیزمی كند.
هر گاه در ارتباط، یكی از دو نفر بخواهد دیگری را كنترل كند، درگیری ومشاجره آغاز میشود. در ارتباط دو نفره گاهی پیش میآید كه یكی از دو نفر واقعاً همه ی وجوه ارتباط را كنترل میكند و بر دیگری اعمال قدرت مینماید. اما جالب است كه بدانیم افراد تازه عاشق اغلب به چنین رویدادی روی خوش نشان میدهند. میل به پیوند، میل به صرف نظر كردن از خویش به خاطر آرزوها و رویاهای معشوق و به خاطر تأكید بر ویژه بودن این عشق، باعث میشود كه تازه عاشقان كنترل خود را به دست یار بسپارند و اعمال قدرت او را با روی خوش پذیرا باشند. در زمان عشق مجالی نیست كه افراد به تعادل قدرت و ارزیابی آن در ارتباط خود بپردازند، اما هنگامیكه دلباختگی رنگ بازد و عشق اندكی به سردی گراید و عینك خوشبینی كنار رود، آنگاه افراد به ارزیابی قدرت خود در ارتباط میپردارند و نسبت به اعمال قدرت و كنترل دیگری حساس میشوند و واكنش نشان میدهند.
خشم در افراد عاشق در دو مورد به طور جدی وجود دارد. یكی هنگامیكه موانع دنیای واقعی، آنها را از اینكه به عشق خود بپردازند و از آن لذت ببرند محروم كند و دیگر زمانیكه دربارهی معشوق خود به جزییات جدی ومزاحمی پی ببرند. عشق بدون هیچ شكی تجربه ی اوج است. میتوانـد در طـول دوره هـایی از زمـان بیاید و برود و در طول زندگی چندین بار حادث شود . اما عشق، آغاز یـك وضـع بـا ثبـات نیست، عشق آغاز دگرگونی است ؛ دگرگونی وسیع در شخصیت، زند گی و تمام ارتباطات نزدیك. تحقیقات نشان میدهد كه تحول یك ارتبـاط ، تحـولی خطـی نیـست كـه هـر چـه جلوتر رود ارتباط بازتر و شفافتر و صمیمانه تر شـود. نیـاز مـا بـه داشـتن حـریم خـصوصی ، نیروی بازدارندهای است در برابرمیل به شفافیت هر چه بیشتر و شاید از همینجا باشد كه مـا نیاز به دوری و دوستی را با هم داریم (آلتمان و دیگران، 1981).
یكی از اولین چالشهایی كه عشق با آن روبرو خواهد شد، چالش هویت عشاق است. « حفظ هویت من» در برابرهویت «ما» و حفظ هویت «ما» در برابر هویت «خویشاوندان» . به نطر میرسد كه هیچ یك از این هویتها نباید به نفع هویت دیگری كنار رود، بلكه بهترین راه تداوم همهی این هویتها در كنار هم و همزیستی مسالمت آمیز آنان است.
از عشق تا تردید
هر فرازی را نشیبی است و عشق نیز از این امر مستثنی نیست و هر چه آرمانگرایی عاشقانه در طول مدت عشق بیشتر باشد، ناامیدی و یأس پس از آن رنجآورتر و دردآورتر خواهد بود. البته تحقیقات هنوز این مسأله را توضیح نداده اند. گزارشهای فردی نشان میدهد، كه ناامیدی به راحتی می تواند یـك ارتبـاط تـازه شكل گرفته و نو پا را به تباهی و ویرانی بكشاند . وقایع متفاوت زیادی میتواند ایجاد یـأس و تردیـد و ناامیــدی كنـد. رویـدادهـای نـاچیزمـیتوانـد بـه معنـی شـلختگی، بـی تـوجهی، بیملاحظگی و نشانه ای از خدشهای جدی بر خصوصیات پیشین فرد تلقی شود . خشمی كه در هنگامهی عشق پنهان مانده بود ، اینك مجال مییابد تا در اولین یأس و ناامیـدی خـود را با شدت ظاهر كند و اگر حتی خود را ظا هر هم نكند و خود را بروز هم ندهـد، ایـن خـشم فرو خورده میتواند در ارزیابی كلی مـا از دیگـری و ارتبـاط بـا او ظـاهر شـود (كانـاری و كوپك، 1988).
افزودن بر بار منفی تفاوتهایی كه حتماً بین ما وجود دارد و یا افزایش شكایتها و اعتراضها، میتواند ناشی از تردید و ناامیدی ما باشد. اولین بازنگری و اولین ارزیابی «واقعبینانهی» ما از ارتباط با دیگری و خود او، ممكن است هرگز واقعبینانه نباشد و دراینجاست كه لازم میشود تا فردی دیگر به ما كمك كند، تا واقعیتها را از هیجانها و بارعاطفی آنها تفكیك كنیم. اگر ما از فرد دیگری در این زمینه كمك نگیریم و دربارهی آنچه كه در اولین بازنگری خود به آن رسیدهایم با فرد مجرب دیگری بحث نكنیم، ممكن است به طور ناگهانی ارتباط را قطع كنیم و یا شروع به مقابله به مثل با آنچه كه پنداشته ایم، كنیم و احیاناً تلافی كنیم، تلافی و مقابله با یاری بیخبر به شیوهای آسیبزننده . شاید هم انتقام اقدام به جویی در فضایی از بیاعتمادی كنیم و نهایتاً او را به دلیل بیوفایی و جدایی سرزنش كنیم.
در اینجاست كه نقش مشاور، روانشناس، و افراد خردمند و با تجربه پر رنگ میشود و هرگز نباید از یاد برد، كه دیگرانی هستند كه بتوانند به ما كمك كنند. البته لازم به ذكر است كه این دیگران لزوماً بدون خطا نیستند و حتی اگر احساس كردیم كه مشاورما توان كافی برای كمك به ما را ندارد انتخاب یك مشاور دیگر شاید گزینه ای بهتراز این باشد كه به تنهایی تصمیم بگیریم. ما بعضاً به این دلیل كه تصمیم ما یك تصمیم كاملاً شخصی است، از مشاوره با دیگران پرهیز میكنیم؛ اما باید بدانیم كه برای یك امر كاملاً شخصی میتوانیم به شیوهی مشورتی تصمیم بگیریم، ولی عملكننده و اجرا كننده ی آن تصمیم قطعاً یك نفر خواهد بود.
برخورد با عشق
رویارویی با عشق از آنجا كه هیجان زیـادی را در انـسان بـه وجـود مـیآورد، امـر آسانی نیست. برای اینكه رویارویی و برخورد با عشق را بهترتـصویرسازی كنـیم ، از یـك استعاره كمك میگیریم. «گاو بازی» یـك سـنت قـدیمی اسـپانیایی اسـت ، كـه هنـوز دوام دارد. برخورد با هیجان عشق همانند بازی با گاو اسـت . در گـاو بـازی مـا شـاهد یـك گـاو وحشی هستیم كه پردهای صورتی رنگ یا قرمزرنگ او را تحریك میكند. گاو بـاز سـعی میكند با تحریك گاو، در ابتدا او را خسته كند و بعد به قتل برساند . گاو بازی نمادی است از رویارویی عقل با نفس، نمادی است از رویارویی اندیشه با هیجان و كـشتن گـاو ن مـادی است از پیروزی عقل بر نفس و پیروزی اندیشه بر هیجان . گاو باز یك قهرمـان اسـت ، چـرا كه توانسته است بر نفس غلبه كند و هیجان خود را مهار كند . گاو باز یادآور مهر در آیـین ،میترائیسم است كه گاو را كشت و به جاودانگی دست پیدا كرد.
در عشق ما شاهد یك قسمت هیجانی شد ید هـستیم. بنـابراین برخـورد بـا هیجـان عشق میتواند همانند برخورد با یك گاو باشد . گاو باز از رویارویی با گاو نمـی هراسـد. او وارد میدان میشود تا گاو را مهار كند . انسان عاشق در صورتی كـه از عـشق نهراسـد ، وارد میدان عشق میشود و آنگاه است كه با هجـوم وحـشیانه ی هیجـان عـشق رو در رو خواهـد شد. هیجانی كه به رنگ قرمز و صورتی كه همـان رنـگ تمـایلات جنـسی اسـت، حـساس است. گاو باز در عین حال كه گاو را به خود می خواند، از دست گاو مـی گریـزد ومراقـب است كه آسیب نبیند و در عین حال به آرامی سعی می كند كه گـاو را خـسته كنـد و نهایتـاً گاو را میكشد. وقتی كه سعی كنیم هیجان عشق در عین حال كه بروز پیدا می كند، كنترل شود؛ باعث میشویم كه هیجان عشق آرام بگیرد . تیرهای منطق و استدلال كـه بـرپیكـره ی هیجان عشق وارد میشود، هیجان را آرامتر و سر به زیرترمی كند و نهایتاً آنچنان هیجـان را از پا می اندازد كه بتوان بر آن فائق آمد . انسانی كه عاشق شده باشد و از پس هیجـان آن بـر آمده باشد بی آنكه آسیب ببیند، به حقیقت یك قهرمان است.
مرگ عشق
و عشق
سوءتفاهمی است
كه با متأسفم گفتنی فراموش میشود.
احمد احمد شاملو شاملو
آیا عشق میمیرد؟! آیا روزی فرا میرسد كه دریای مـواج عـشق آرام شـود؟ آیـا خورشید عشق را غروبی هستد؟
تصویر آرمانی و ایده آل ما از عشق، آن است كه عشق هرگز نمی میرد، ما دوستداریم كه عشق جاودانه باشد. اما این تنها یك تصویر آرمانی است و واقعیت چیـز دیگـری است. عشق هم مانند دیگر پدیده ها روزی مـیمیـرد، روزی تمـام مـی شـود و روزی دیگـر وجود نخواهد داشت. اما همانگونه كه در مرگ سایر پدیـده هـا شـاهد هـستیم ، وقتـی كـه پدیدهای می میرد نابود نمیشود بلكه به پدیدهی دیگری تبدیل میشود. در مرگ عشق نیـز ما شاهد این تبدیل خواهیم بود . وقتی كه عشق می ،میرد معمولاً به پدیـده ای دیگـر از قبیـل دوستی، بیتفاوتی و حتی تنفرتبدیل میشود.
در بهترین حالت وقتی كه «عشق» می ،میرد ما شاهد پدید آمدن «دوسـتی» هـستیم. عشق در حالت طبیعی پس از «وصال» میمیرد ومعمولاً به دوستی و محبت تبدیل میشود. مولوی میفرماید:
دوام عشق اگر خواهی مكن با وصل آمیزش كه آب زندگانی میكند خاموش آتش را
یكی از امور دیگری كه باعث مرگ عشق می شود، تحلیل روانشناختی است. تحلیل عمیق روانشناختی میتواند باعث شود كه عشق به حالت دیگری تبدیل شود یـا در واقـع بمیـرد . گذشت زمان هم در صورتی كه هیجانات عشق سركوب نشده باشد ، میتواند باعـث مـرگ عشق شود یا به عبارت دیگر عشق را به حالتی دیگر تبدیل كند . بنـابراین بـه طـور خلاصـه میتوان گفت كه وصال، تحلیل روانشـناختی و گذشـت زمـان، بـدون سـركوبی هیجـانی،مرگ عشق را به دنبال خواهد داشت.
عشق زنده به گور شده
عشق حالت هیجانی قدرتمندی است كه بسیاری از اوقات برای ما ایجـاد درد سـر و مزاحمت میكند. وقتی فردی عاشق می شود و نمی تواند یا نمیخواهد بـا عـشق رو در رو شود و به آن پاسخ دهد، ممكـن اسـت تـصمیم بگیـرد كـه آن را نـابود كنـد . وقتـی فـردی درصدد بر میآید كه عشق را نابود كند ، احتمال اینكه عشق نمیرد، هست. عشقی كه نابودنشده، عشقی كه نمرده اما فرد فكرمیكند كه مرده است، یـك عـشق زنـده بـه گـور شـده است. عشق زنده به گور شده توانمندی تجدید حیات دارد و قدرتی به مراتب ویرانگرتر از یك عشق زنده را در خود نهفته دارد . دكتر یونگ بیماری را معرفی می كند كه بـه روشـنی میتوان آن را قربانی یك عشق زنده به گور شده دانست. دكتر یونگ مورد بیماری را گزارش میدهد كـه در بیمارسـتان روانـی بـا علائـم توهم و هـذیان شـدید ، بـستری بـوده اسـت . یونـگ مـیگویـد « : بـرای بررسـی توهمـات و هذیانهای این خانم، جلسات متعددی را به گفتگو با او صرف كردم و متوجه شدم كـه ایـن خانم در زمان دانشجویی عاشق یكی از هم كلاسیهای خـود بـوده اسـت، امـا هرچـه صـبر میكند كه او به خواستگاریش بیاید پسر واكنشی نشان نمی دهد. نهایتاً خانم ازدواج می كندو دو فرزند پیدا می كند. یك روز یكی از هم كلاسی های قدیمی او به خانـه اش مـی آیـد و میگوید چرا زود ازدواج كردی؟ او (آن پـسر) تـو را دوسـت داشـت و هنـوز هـم ازدواج نكرده است. بیمار پس از شنیدن این صحبتها شوكه مـیشـود. چنـد روزی مـیگـذرد و زن بچه هایش را به حمام می برد. در حمام متوجه می شـود كـه بچـه هـا آب كـف حمـام را (در سالهای 193) میخورند، اما هیچ واكنشی نشان نمـی دهـد (چـرا كـه بـه طـور نـاخود آگـاه میخواست بچه ها بمیرند، تا بتواند طلاق بگیرد و با همان پسریا عـشق خـود ازدواج كنـد .)هر دو بچه تب میكنند و به عفونت حادی دچار میشـوند. نهایتـاً یكـی از آنهـا مـی میـرد ویكی دیگر نجات پیدا می كند. و پس از آن بیماری خانم آغاز می شود، چرا كه در واقـع او یك مادر قاتل بوده است.
وقتی كه عشق زنده به گور شود ، امكـان تجدیـد حیـات در سـالهای بعـد را دارد . سركوبی و نادیده انگاشتن نمی تواند عشق را بكشد، تنها آن را زنده به گور می كنـد. عـشق وقتی كه پاسخی دریافت نكند، زنده می ماند و به حیات خود ادامـه مـی دهـد و امكـان داردكه در جایی كه مناسب نیست یـا زمـانی كـه مناسـب نیـست سـربرآورد و مـدنیت مـا را بـا وحشیگری خود از بین ببرد . عشق پاسخی مناسب و مسؤولانه می طلبد. با نادیده گرفتن آن كاری از پیش نخواهد رفت. به فرمایش حافظ شیرازی:
فراز و نشیب بیابان عشق دام بلاست كجاست شیردلی كزبلا نپرهیزد
نفرت یا خشم شدید گاهی ایـن تـصور را ایجـاد مـی كنـد كـه عـشق مـرده اسـت درصورتی كه عشق زمانی به اتمام می رسد و میمیرد كه فرد دیگر هیچ هیجـان شـدیدی را تجربه نكند.
برخی از عـشاق در فراینـد رابطـه بـا معـشوق، احـساس نفـرت شـدیدی را تجربـه میكنند. احساس نفرت و خشم، باعث ایجاد این ذهنیت می شـود كـه عـشق در آنهـا مـرده است. به همین دلیل رابطه را بر هم می زنند و ارتباط را ادامه نمی دهند. امـا پـس از گذشـت مدتی، مجدداً عشق را در خود زنده می یابند و تمایـل بـه ارتبـاط مجـدد بـا معـشوق دارنـد . گاهی این نفرت و خشم چنان شدید است كه فرد تمام پ لهـای پـشت سـر خـود را خـراب میكند و یا حتی اگر راهی نیز برای بازگشت باقی مانده باشد، ترجیح می دهد كـه اسـتفاده نكند. و عشق را در خود سركوب كند . اینگونه افراد موارد آشكاری از عشق زنده به گور شده هستند. عشق معمولاً در آنها نمرده است ومترصد زمانی است تا سربرآورد. تجربه ی هیجانی شدید چه از نوع مثبت و چه از نوع منفی، بیانگر زنده بودن عشق است. فردی كه شدیداً احساس خشم یا نفرت دارد فردی است كه به همان شدت احـساس دوستی و عشق نیز دارد . بنابراین یكی از نشانه های عشق زنده به گور شده مـی توانـدوجـود احساس خشونت یا نفرت شدید نسبت به معشوق قبلی باشد.
زمانی كه عشق زنده به گور می شود عواقبی را به دنبـال خواهـد داشـت . یكـی ازعواقب عشق زنده به گور شده، بی میلی فرد برای همسر گزینی است. بسیاری از افرادی كه تا مدت مدیدی مجرد می مانند و از ازدواج پرهیزمی كنند و بسیاری از افرادی كه تمایل بـه ازدواج ندارند، معمولاً خاطره ی یك عشق فراموش نشده یا یك عشق زنده به گور شده را با خود حمل میكنند. در این گونه مـوارد وقتـی كـه فـرد تحـت درمـان روانـشناختی قـرار میگیرد و در فضای درمانی به عشق زنده به گور شده پی می برد، معمولاً مقاومـت ناهـشیار او نسبت به ازدواج شكسته شده، با سهولت بیشتر به سـوی ازدواج و همـسرگزینی حركـت میكند.
عشق زنده به گور شده غیراز اینكه می تواند فرد را از ازدواج با دیگـری بـاز دارد در صورت ازدواج باعث می شود تا فرد احساس ناكـامی كنـد . ایـن افـراد در صـورتی كـه فرصتی فراهم شود تا به عشق قبلی خود دسترسی پیدا كنند با شرایط بسیار دشوار و تعارض آمیزی روبرو میشوند. چرا كه در عین داشتن همسر و احیاناً فرزند، بسیار مایل به برقـراری ارتباط با عشق قبلی خود هستند . داشتن همسر و احیاناً فرزند و سر برآوردن عـشق زنـده بـه گور شده، فضایی را فراهم می آورد كه رابطه با همسر و فرزندان را تخریب می كند. روابط نامشروع و روابط جنسی خارج از خانواده میتواند یكی دیگر از عواقب عشق زنده به گور شده باشد كه فرد را دچار تعارضات ویرانگرمیكند.
به همین دلیل است كه ما عشق زنده به گور شـده را یكـی از مهمتـرین بـسترهای آسیب رسان به فرد و خانواده میدانیم. عشق زنده به گور شده تخریب آینده را در پی دارد . هر آنچه كه از زنده به گـور شـدن عـشق پیـشگیری كنـد از تخریـب و آسـیب ، پیـشگیری میكند.
درمان روانشناختی یكی از راههایی است كه میتوانـد در صـورت وجـود عـشق زنده به گور شده به فرد كمك كند و در ضمن می تواند از سركوب عشق و زنـده بـه گـور شدن آن جلوگیری نماید.
سوگواری برای عشق
عشق حالت هیجانی نیرومندی است و اگر ایـن هیجـان نیرومنـد كامیـاب نـشود و معــشوق بــه دســت نیایــد و عاشــق بــه معــشوق نرســد یكــی از غــمانگیــزتــرین حادثــههــا واندوهگینترین یادگارها در این گنبد ّدوار خواهد ماند.
عشق ناكام یكی از اندوهگین ترین تجربیات بشری است. آدم خاكی حزن خود راوقتی كه به معشوق نمی رسـد بـا شـعر ، اشـك و بـا تمـام هـستی خـود بیـان خواهـد كـرد و اندوهگینتراز اندوه عاشق اندوهی نیست. اما اگراین تجربه ی اندوهبار رخ داد چه میتوان كرد و چه باید كرد؟
بسیاری از افراد وقتی با این تجربه ی تلخ روبه رو میشوند سعی در انكار آن دارند یا سعی در انحراف و جابه جایی آن دارند و اجازه نمی دهند كه عاشق ناكـام بـرای عـشق از دست رفته سوگواری كند.
بسیاری بر این اعتقادند كه بعد از این تجربه ی تلـخ بهتـراسـت كـه عاشـق ناكـام، ازدواج كند و بسیاری دیگر بر این باورند كه بهتر است فردی دیگر را جایگزین فـرد قبلـی كند. همه ی این توصیه ها و پیشنهادها برای این است كه سوگ عشق و سوگواری عاشـق را كاهش دهند و از تلخی این تجربه بكاهند . اما كمتر شنیدهایم كـه بـه عاشـق ناكـام بگوینـد
گریه كن! سوگواری كن كه تو عزیزت را از دست داده ای! ای كـه تـو معـشوقت را از دسـت داده ای! سوگواری كن!
اكثر ما در این شرایط سعی می كنیم كه حواس عاشق ناكام را پرت كنـیم و بـه او اجازه نمیدهیم كه برای از دست دادن عزیزتـرین عزیـزانش سـوگواری كنـد . امـا بـه نظـر میرسد چاره ای جز سوگواری نیست و راهی جز گریستن نیست.
اگرفردی عزیزی را از دست داده باشد چه می كنـیم؟ جمـع مـیشـویم و تـسلیت میگوییم، همدردی میكنیم و او را تنها نمی گذاریم و اجـازه مـی دهـیم كـه گریـه كنـد و عزادارای كند. این همان كاری است كـه لازم اسـت در شـرایط عـشق ناكـام انجـام شـود . تجربه ی عشق ناكام همانند تجربه ی مرگ یكی از عزیزان اسـت . آیـا مـیتـوانیم در مـرگ عزیزی سوگواری نكنیم و عزاداری نكنیم . آیا بعد از مرگ یكی از عزیزانمـان بـه سـرعت ازدواج میكنیم؟ آیا بعد از مرگ یكی از عزیزانمـان در حـالی كـه سـوگوار هـستیم سـعی میكنیم كه مرگ او را فراموش كنیم؟
همانگونه كه بعد از مرگ یكی از عزیزانمان معمولاً تا یك سال ازدواج نمی كنیم در صورتی كه در عشق شكست بخوریم و ناكام شویم بهتراست تا یك سال ازدواج نكنیم و در صدد ایجاد ارتباط جدیدی كه به ازدواج منجر شود نیـز برنیـاییم. افـرادی كـه بعـد از ناكامی در عشق به سرعت ازدوا ج میكنند معمولاً ازدواج مـوفقی ندارنـد و عـشق خـود را زنده به گور میكنند. بهترین توصیه در این شرایط این اسـت كـه بعـد از ناكـامی در عـشق حداقل تا یك سال ازدواج نكنیم و به سمت فرد دیگری نرویم . گذر سال و گذر زمـان بـه ما این اجازه را می دهد تا با شرایط جدید سازگار شویم و عشق قبلی خود را به طور طبیعـی فراموش كنیم و انرژی عاطفی از دست رفته ی خود را بازیابیم تا بتوانیم به فرد دیگری مهـر بورزیم.
عاشق ناكام سـوگوار اسـت و در وهلـه ی اول بایـد ایـن سـوگواری را بپـذیریم و شرایط سوگواری را درك كنیم.
افسانه هایی درباره ی : عشق
الف ـ عشق برهمه ی مشكلات غلبه خواهد كرد.
همگی ما در اعماق وجود خود به طور اسرار آمیزی این افسانه را باور داریـم كـه : اگر واقعاً عاشق باشیم، خوشبخت خواهیم شد و برتمامی مشكلات غلبه خواهیم كرد. مثلاً باور داریم كه اگر عاشق باشیم، دیگراهمیتی ندارد كه:
او مشروبات الكی مینوشد.
تمام وقت از من انتقاد میكند.
شغلی ندارد و دو سال اخیرهم بیكار بوده است.
خلق و خوی بدی دارد و یك دفعه منفجرمیشود.
مدام به زنهای دیگر نگاه میكند.
مشكل میتواند احساسات و عواطف خود را بیان كند.
خانوادهاش مرا قبول ندارند.
هنوز به معشوق قبلی خود فكرمیكند.
. معتاد است
تفاوت سنی ما زیاد است.
دور از یكدیگرزندگی میكنیم.
واقعیت عشق با افسانه، بسیار فـرق دارد. عـشق پایـه و اسـاس یـك ازدواج خـوب است،اما اگر قرار باشد كه رابطه زنده بماند و رشد كند ،به چیزی به مراتـب بیـشتر از عـشق احتیاج هست. رابطه به جز عشق به «تفاهم » « و تعهد» . نیاز دارد
ب ـ عشق همهی نیازهای ما را درك و برآورده میسازد.
بسیاری از ما فكر می كنیم كه وقتی بین دو نفـر عـشق وجـود دارد ، بـه ایـن معنـی
است كه در سكوت و به طور خود جوش بسیاری از نیازهای ما درك و برآورده مـی شـود.
مثلاً معتقدیم كه اگرعشق وجود داشته باشد:
اومیفهمد كه من چه میخواهم.
میتواند ذهن مرا بخواند.
توقعات پنهانی مرا درمییابد.
زمانی كه غمگین هستم، مرا شاد میكند.
زمانی كه بیمارم، باعث بهبود و سلامتی من میشود.
زمانی كه اعتماد به نفسم را از دست دادهام، كاری میكند كه احساس بهتری نسبت بـه خودم پیدا كنم.
مشكلات زندگی مرا حل میكند.
در همهی كارها و علایق با من یار است ومرا همراهی میكند.
نیازی به گفتن نیست، او خودش میفهمد.
در سكوت همه چیز بیان میشود.
حقیقت این است كه بسیاری از ما به طور ناخود آگـاه بـاور داریـم كـه در عـشق حقیقی موارد بالا باید وجود داشته باشد و اگرهمسرما یا معـشوق مـا بـرخلاف مـوارد بـالا احساس میكنیم كه عشق او به ما حقیقی و كامل نیست و از او عصبانی و دلخور می شـویم. این افسانه باعث میشود كه ما از همسرمان توقع داشته باشیم ، كارهـایی را انجـام دهـد كـه باید خودمان انجام دهیم. چرا كه فكرمیكنیم عشق ما یك عشق حقیقی است. مـثلاً فـردی كه اعتماد به نفس پایینی دارد ، به جای درمان خودش به یك عشق فكرمی كند و میپندارد كه این تنها راه نجات اوست . عشق، بسیاری از نیازهای ما را برآورده می سازد، اما نه همه ی آنها را. بسیاری از نیازهای ما با تلاش فردی خودمان برآورده می شوند. اما این افسانه بیانگر این مطلب است كه در عشق حقیقی همه ی نیازها برآورده می شـود، از جملـه نیازهـایی كـه لازم است برای برآورده ساختن آنها خود ما به تنهایی تلاش كنیم.
ج ـ جذابیت جنسی همان عشق است.
بــسیاری از افــرادی كــه درگیــر روابــط جنــسی نامــشروع مــیشــوند بــه ایــن افــسانه بــاوردارند.
عملكرد این افسانه به این صورت است كه:
1 ـ ابتدا جاذبه ی جنسی زیادی نسبت به یك فرد پیدا میكنید.
2 ـ سپس براساس آن میل عمل كرده و با او مبادرت به رابطه نامشروع میكنید.
3 ـ از این رابطه احساس گناه میكنید.
4 ـ سعی میكنید خود را توجیه كنید و تصور میكنید كه عاشق او هستید و به رابطـه ادامـه میدهید.
در اینگونه روابـط عنـصر «تفـاهم» حـضور نـدارد و بـه آن اهمیـت چنـدانی داده نمیشود. در این رابطه افراد بدون تفاهم، زندگی جنسی و سپس زنـدگی مـشترك خـود را آغاز میكنند. طبیعی است كه پس از مدتی واقعیتهای زنـدگی مـشترك ظـاهر مـی شـود و زندگی را با مشكل روبرو میسازد. ازدواج و زندگی مشترك ،به جز جـذابیت جنـسی ، بـه عمل كند، تفاهم و تعهد نیاز دارد و تفاهم مطلبی نیست كه تنهـا بـه دنبـال جـذابیت جنـسی بیاید. تفاهم نیاز به شناخت و زمان دارد.