انتخاب همسر
جوانی و آرزوی همسر و فرزند داری، اما از تو میپرسم: آیا چنان مردی هستیكه آرزوی فرزند را سزاوار باشد؟
آیا پیروزمند، فاتح خویش، فرمان روای حواس، و سرور فضیلتهایت هستی؟ از تو چنین میپرسم.
یا آنچه از نهفت آرزویت زبان میگشاید حیوان است و نیاز؟ یا تنهایی؟ یا ناسازگاری با خویش؟
میباید برتر و فراتر از خویش بنا كنی. اما نخست خود میباید بنا كرده شوی، با تن و روانی سزاوار.
نه تنها چون خودی را، كه برتر از خودی را میباید فرا آوری، باغ زناشویی در این كار تو را یار باد.
من خواست دو تنی را زناشویی میخوانم كه كسی را میآفرینند از آفرینندگان خود بیش. آنچه من زناشویی میخوانم، احترام این دو تن است به یكدیگر در مقام خواستاران چنین خواست . مقدس باد چنین خواست و چنین زناشویی.
فردیش نیچه
از كتاب «وچنین گفت زرتشت»
ترجمه ی داریوش آشوری
آماده نبودن برای ازدواج، مانند آماده بودن برای ناكامی و شكست است. ازدواج امری پر خطر است و یكی از مهمترین تصمیمات زندگی است، كه بر تمام وجوه آینده ی فرد تاثیر میگذارد و میتواند رضایت آورترین و یا مأیوس كننده ترین تجربه ی زندگی باشد. البته هیچگاه نمیتوان به ازدواج به صورت كاملاً سیاه یا سپید نگاه كرد، بلكه درواقع بسیاری از ازدواجها از برخی جهات رضایتآور هستند و از برخی جهات مأیوس كننده. پاسخ به این سؤال كه چگونه میتوان سطح رضایت زندگی زناشویی را افزایش داد، یكی از سؤالهای بسیار اساسی است كه به نظر میرسد همهی مردم برای آن جوابهایی دارند. اما اكثر مردم آن قدر كه وقت و انرژی برای مراسم ازدواج صرف میكنند، برای انتخاب مناسب همسرو آمادگی برای ازدواج وقت صرف نمیكنند. بسیاری از ازدواجها از همان روزهای اول با مشكلات زیادی روبرو میشود. اما سكوت راه مناسبی است (بیشتر برای خانمها) و خشم و نفرت و لعنت به تقدیر و روزگار راه دیگری است و عالم بیخبری و افیون و مواد هم برای خود راهی است. و ما به این شیوهها پناه میبریم تا مبادا كه آبروها بریزد و مردم بفهمند و دشمن شاد شود. اما آیا هرگز به دنبال این بودهایم كه برای ازدواج و عواقب خوب و بد آن آماده شویم؟ و آیا هرگز بدنبال این بوده ایم كه بدانیم چگونه تعارضها را حل كنیم؟ و آیا اصلاً میخواهیم كه مشكلات را ببینیم؟
آیا ازدواج ساده است؟
بسیاری معتقدند كه ازدواج كار ساده ای است، اما تداوم زندگی و رضایتمندی از ازدواج امر سختی است و سهل نیست . برخـی معتقدنـد كـه اگـر ازدواج سـاده اسـت ، بایـد طلاق و جدایی سخت و دشوار باشد، تا زندگیها به سرعت به سوی فروپاشی نرود. به واقع هم طلاق كار سادهای نیست، به ویژه زمانی كـه فرزنـد یـا فرزنـدانی در بـین باشـ ند. طـلاق گاهی یك ضـرورت غـم انگیـز و ناراحـت كننـده اسـت. بـهخـصوص در ازدواجهـایی كـه همسران یا خانوادهها از آزارهای جسمانی و آزارهای عاطفی و هیجانی یا سؤ مصرف مـواد و الكل ویران و تباه شده باشند و خانواده از این آزارها شخم خورده باشد و هیچ راه دیگری وجود نداشته باشد.
ما معتقدیم كه دید پیشگیرانه به طلاق بسیار حایزاهمیت اسـت. مـا بایـد بـه جـای سخت كردن طلاق به هر شیوه ای، تـلاش كنـیم تـا نیـاز بـه طـلاق بـه وجـود نیایـد. بـه نظـر میرسد، مشكل عمده این است كه ازدواج ساده است و حتی بسیار ساده تراز طلاق.
آیا عشق كافی است؟
پاسخ این سؤال هم پیچیده است و هم كـاملاً سـاده . دو نفـر كـه عاشـق یكـدیگر هستند، هر كدام دیگری را ایده ال میداند. مانند دو نوازنده كـه هـر كـدام از دیـد دیگـری بسیار زیبا و دلنشین می نوازد.اما بعد از ازدواج این دو نفر باید بـا هـم یـك آهنـگ و یـك موسیقی را ارایه كنند و این غیر از هنر نوازندگی به تنهایی ، نیاز به همـاهنگی دارد و عنـصر هماهنگی آن چیزی است كه فراتر از عشق اسـت . مـا معتقـدیم كـه همـاهنگی در زنـدگی مشترك، تا حد زیادی قابل یاد گـرفتن اسـت و بـا آمـوختن مهارتهـای ارتبـاطی، موفقیـت ازدواج افزایش مییابد.
ارتباط نزدیك و صـمیمانه در ازد واج ماننـد قـایق رانـی در میـان امـواج خروشـان است، كه تنها با عشق به قایق رانی نمی توان از خطرات آن بـه سـلامت گذشـت. مـا نیـاز بـه لنگری از عشق داریم، تا پیوندمان را محكم كند نیاز به سازگاری و توافق داریم تا جلیقه ینجات ما باشد و نیاز به یك قطب نما داریم، تا بدانیم كه دو نفری بـه چـه سـمتی بایـد پـارو بزنیم، تا از حوادث به سلامتی عبور كنیم.
هیچ فردی بدون مطالعه، در زمینه ی « ارتباط» . متخصص نیست همـانطـور كـه در هیچ زمینه ی دیگری هم بدون یـادگیری و دانـستن و مطالعـه، تخـصص كـسب نمـی شـود. افزایش دانش درباره ی «ارتباط»، «خـانواده » « و ازدواج» بـه مـا كمـك مـی كنـد تـا انتخـاب بهتری داشته باشیم و كیفیت ارتباط با همسرمان را بهبـود بخـشیم .كیفیـت ارتبـاط در زمـان نامزدی و قبل از ازدواج معیار بسیار مناسبی است برای آنچه كه بعد از ازدواج پیش خواهد آمد. بنابراین اگر بتوانیم كیفیت ارتباط را در زمان نامزد ی و قبـل از ازدواج بهبـود ببخـشیم میتوانیم كیفیت ارتباط بعد از ازدواج را نیزارتقا دهیم.
دلایل درست و نادرست ازدواج
برای ازدواج كردن دلایـل بـسیاری وجـود دارد ، امـا بـرای ازدواج نكـردن دلیـل آوردن اغلب سخت ومشكل است . در این قسمت دلایل درست ازدواج را كه می توانـد بـه ازدواج موفق منتهی شـود ، فهرسـت مـی كنـیم و در آخـر دلایـل منفـی و اسـتدلالهایی كـه میتواند به یك ازدواج نافرجام منتهی شود را خواهیم آورد.
دلایل درست ازدواج
: شریك شدن با دیگـری در زنـدگی دلیـل رایـج و مناسـبی 1 1 ـ مصاحبت و همراهی برای ازدواج است. مصاحبت و همراهی به این معنی است، كه در سـفر زنـدگی شـریك و همراهی داشته باشیم. هر چند برخی از مردم به اشتباه تصور می كنند كـه ازدواج بـه تنهـایی آنها خاتمه خواهد داد. مطلب مهم اینجاست كه چه كسی پیشقراول این سـفر خواهـد بـود .آیا هر دو در یك راه می خواهند بروند، یا اینكه یكی از همسران (معمولاً آقایان) دیگـری را در سفر خود شریك می كند. اگر زن برای خود مقصدی نداشته باشد ، شـاید بتـوان او را به همراهی فرا خواند. اما همراهی با فردی كه قـصد معینـی نـدارد ، چنـدان رضـایت بخـش نیست و اگر دیگری را با اجبار همراه خود كنیم ، باز هم سفر دلنشین نخواهد بود و تعارض و دلزدگی را در خود نهفته دارد.
2 ـ عشق و صمیمیـّت: نیاز به عشق و صمیمیـّت، با نیاز بـه مـصاحبت و همراهـی رابطـه دارد. محبت اصیل و حقیقی برای فرد فرد آدمیان هدیه ای فوق العاده است .
3 ـ شریك حمایتكننده: دلیل مناسب دیگر، فرصتی است كه ازدواج برای رشد فـرد به عنوان یك انسان فراهم می كند. اگر یكی از دو نفـر فقـط بـه فكـر رشـد خـود و علایـق حرفهای و نیاز خود به شهرت و موفقیت باشد، ازدواج نمی تواند بقا داشته باشد؛ یـا حـداقل بقای رضایتبخشی نخواهد داشـت. امـا شـریك شـدن در موفقیتهـای یكـدیگر و حمایـت اصیل و صـمیمانه مـی توانـد ارتبـاط را تقویـت كنـد و بـه آن ثبـات بدهـد . ازدواج مناسـب میتواند بهترین فرصت برای موفقیت هردو نفر باشد.
4 ـ شریك جنسی: ازدواج منبع با ثباتی برای ارضای جنسی هر دو نفر است و راهی است مشروع و مجاز برای بروز هیجانات و رفتارهای جنسی. اما اگر ارتباط جنسی دلیل اصلی ازدواج باشد، معمولاً با ازدواج موفقی روبرو نخواهیم شد.
5 ـ والد شدن : دلیل رایج دیگر جهت ازدواج صاحب فرزند شدن است. والد شدن البته موهبتی آمیخته با تضاد است . از یكسو تربیت فرزند وظیفه ای سخت و اغلـب حتـی دلـسرد كننده اسـت امـا از طـرف دیگـر كـاری بـسیار رضـایت آور اسـت. وقتـی فرزنـدان بـزرگ میشوند و به حد كافی مستقل می شوند، اكثر والدین بیـان مـیكننـد كـه ایـن تجربـه بـرای همه ی عمر آنها كافی بوده است و دیگر نمی خواهند كه صـاحب فرزنـد شـوند ؛ امـا اغلـب خواهند گفت، كه اگر یكبار دیگربه دنیا بیایند بـاز هـم تـصمیم بـه داشـتن فرزنـد خواهنـد گرفت. هر فردی نمیتواند پدر یا مادرخوبی باشد و این البته وظیفه ای دشوار اسـت. آمـدن فرزند میتواند بر ازدواج تـأثیر مثبـت و یـا بـه عكـس تـأثیر منفـی و مخـرب داشـته باشـد . زوجهایی كه با موفقیت فرزندان خود را بزرگ كرده اند، انسجام با اهمیتی بین خـود ایجـاد میكنند و از آنچه كه با هم انجام دادهاند، احساس افتخار و غرور میكنند.
دلایل نادرست ازدواج
دلایلی هست كه فرد به خاطرآنها ازدواج می كنـد، ولـی همـان دلایـل مـی توانـد ازدواج را با مشكلات و تضادهای قابل توجهی رو یا روی كند . دلایل نادرسـت ازدواج در زیرفهرست شده اند.
1 ـ شورش بر علیه والدین: برای بسیاری از ما راحت نیـست، اقـرار كنـیم كـه بـا والـدین خود تعارض داریم. تعارض با والدین، میتواند یكی از دلایلی باشـد كـه فـرد جـوان را بـه سوی ازدواج سوق دهد. وقتی كه فردی در خانواده ای زندگی میكند كه والدین او اهانت كننده و تحقیركننده هستند، به نظرمیرسد كه ازدواج انتخاب موجهی باشد . آنهایی كه درآتش تعارضهای طولانی مدت والدین سوخته اند، آنهایی كـه قربـانی پـدر و مـادری معتـاد بوده اند و آنهایی كه قربانی آزارهای جسمانی،هیجانی و جنسی در خانواده بوده اند، دلایـل موجهی دارند تا از خانواده به نحوی بگریزند و از آن دور شوند . اما آیا داشتن دلیـل موجـه برای «ترك خانواده» ضرورتاً دلیل موجهی برای «ازدواج» اسـت؟! در اینگونـه مـوارد بهتـر است كه افراد استقلال شخصی خود را بسط دهند و با خـانواده ی خـود رو در رو شـوند بـه روابط خود و خانوادهی خود بیاندیشند و برای مشكلا ت و مسایل راه حلی بیابند ، تا این كـه درگیر ازدواج شوند و یا به فكر ازدواج باشند . با ازدواج میتوان از یك شـرایط فاجعـه بـارگریخت اما با چه بهایی؟ آیا به بهای وارد شدن در یك شرایط فجیع دیگر؟ تحقیقات نشان میدهد كه بسیاری از افرادی كه از آزار والدین به ازدواج پ نـاه بـردهانـد، ازدواج آنهـا نیـز آزاردهنده بوده است.
2 ـ جستجوی استقلال: جوانان كـشش زیـادی بـرای ایـن كـه روی پـای خـود بایـستند و كارهایشان را خودشان انجام دهند و یا مستقل ب اشند، دارند. اما استقلال امری است كه فـرد فقط به تنهایی می تواند به آن برسد. با اتكـای بـه همسر، فـرد بـه اسـتقلال نخواهـد رسـید .
بسیاری هستند كه ازدواج می كنند تا مستقل شوند، اما مستقل شـدن سـالها وقـت مـی بـرد و امری است وابسته به خود فرد تا هر چه بیشتر، روی پای خود بایستد.
3 ـ التیام یك ارتباط شكست خـورده: الیتـام رنجهـا و دردهـای یـك ارتبـاط شكـست خورده ی اخیر، دلیل منفی دیگری برای ازدواج است . این از جملـه موضـوعاتی اسـت كـه شناسایی آن در دیگران راحتتر از شناسایی آن در خودمان است . پاسخ رایج به هـشدارهای دیگران معمولاً این است كه “نه ! من میفهمم كه شما چه می گوییـد، امـا ایـن مـورد فـرق دارد” . ما تمایل داریم كه ارتبـاط جدیـد و آمیختـه بـا عـشق را تنهـا از منظـر وجـوه مثبـت بنگریم و از اینكه ممكن است این ارتباط واكنش به یك ارتباط قبلی باشد مـی پرهیـزیم وغفلت میكنیم. فردی كه در موقعیت التیام است ، ممكن است برای حمایت هیجانی نیاز بـه یك ارتباط دیگر داشته باشـد . ازدواج زمـانی موفـق تـر خواهـد بـود كـه دو نفـر «بخواهنـد »؛ازدواج كنند تا این كه «نیاز» به ازدواج داشته باشند. ارتباطی كه براساس التیـام یكـی از دونفر شكل بگیرد، از همان آغاز در معرض خطر است . چرا كه عاطفهی بین آن دو نه تنها بـه دلیل دوستی و عشق، نیست بلكه بـه خـاطر شفابخـشی و التیـام زخمهـ ا و جراحـات ارتبـاط دیگری است كه قبلاً رخ داده است.
4 ـ فشار خانواده و یا اجتماع: برخی از خانوادهها مطابق آداب و فرهنگ و عـرف خـودبرای ازدواج به جوانان فشار می آورند. در یك جامعهی شهری و تحصیل كرده، ایـن فـشارمیتواند نامحسوس و ظریف باشد . اما در جامعهای دیگـر بـا صـراحت بـه طـور مـستقیم از جوان میخواهند كه ازدواج كند. خانمها بیشتر در معرض ایـن اسـترس هـستند . بـسیاری ازدانشجویان وقتی كه شهر خود را ترك می كنند و به دانشگاه میروند، پس از مـدتی شـاهد ازدواج هم كلاسی های دورهی دبیرستان خود خواهند بود ؛ كه حتی بچه دار نیـز شـده انـد و همین میتواند بر آنها فشار روانی و استرس وارد كند . در ازدواج نباید عجلـه كـرد . شـتاب در ازدواج، بعید است كه به ارتباط شاد و سالمی منجر شود . افرادی كـه بـا دلایـل درسـت سعی در انتخاب همسردارند، نباید تسلیم این فشارها شوند.
5 ـ ازدواج اجباری: برخی افراد تحت فشار خـانواده یـا دوسـتان بـه یـك ازدواج از قبـل ترتیب داده شده تـن مـی دهنـد. گـاهی اوقـات از زمـان كـودكی در مـورد ازدواج دو نفـر صحبت شده است. همهی خانواده بـر ایـن اعتقـاد بـوده انـد، كـه ایـن دو نفـر بـاهم ازدواج خواهند كرد و حالا كه این افراد بزرگ شده اند، احساس فشار و اجبـار مـی كننـد كـه بایـد باهم ازدواج كنند. ازدواج اجباری در ایران با بالاترین آمار طلاق و مشكلات بعدی همـراه است.
6 : ـ نیاز جنسی ازدواج فقط برای رفع نیاز جنسی احتمالاً نمیتواند به ازدواج موفقی منجرشود. چرا كه دیگر عوامل مرتبط با ازدواج، معمـولاً از چـش م دور مـیمانـد. در ایـن گونـه ازدواج زیباییهای ظاهری همسر بیشتر مد نظر قرار می گیـرد و شـتاب و تعجیـل نیـز عامـل تأثیرگذار منفی دیگری است. این مسأله بیشتر در مردان مـشاهده مـی شـود، یـا افـرادی كـه بسیار مذهبی هستند. در فرهنگ عامه، عدم ارضای نیـاز جنـسی سـبب برخـی بیمـاری هـای روانی دانسته میشود. مثلاً برای بهبود حال بیماران روانی برخی توصیه به ازدواج می كننـد،كه نه تنها حال بیمار را بهبود نخواهد بخشید ، بلكه استرس و فشار روانـی بیـشتری را ایجـاد خواهد كرد؛ كه میتواند بیماری را تشدید كند.
7 ـ دلایل اقتصادی: امنیت اقتصادی و نیزتغییر طبقهی اجتماعی كـه بـا وضـعیت اقتـصاد ارتباط دارد، همواره یكی از دلایل سنتی ازدواج بوده است . البته در دوره هـایی كـه امنیـت اقتصادی كم است، طبیعتاً در نطر گرفتن اقتصاد و مسایل حاشیه ای آن دلیل مـوجهی بـرای مردم به نظر میرسد و در بسیاری از ازدواجها این مسأ له پررنگتر میشود. به نظر می رسـد در خانمها این مسأله رایج تر باشد. تكیه بر وضعیت مالی شوهر و یا وضعیت مالی خانواده ی او برای آنها ایجاد امنیت می كند. هر چند كه در آقایان نیز این تمایل وجود دارد ، امـا آنهـا سعی میكنند كه این تمایل را صراحتاً ابراز نكنند . یكی از موارد دیگری كـه ایجـاد امنیـت اقتصادی میكند، شاغل بودن هر دو نفر است . چرا كه در صورتی كـه یكـی از آنهـا بیكـار شود، دیگری درآمد خواهد داشت و دوره ی بیكاری با امنیت بیشتری سـپری خواهـد شـد . البته ازدواج، خود به خود امنیت اقتصادی ایجاد نمی كند. اما در اكثـر فرهنگهـا ایـن امـر از اهمیت زیادی برخوردار است. در بسیاری از كشورها رایجتـرین مـشكل همـسران، مـشكلاقتصادی و مالی است.
8 ـ تنهایی و استیصال: همه ما گاهی در زندگی احساس تنهایی مـی كنـیم. امـا ازدواج بـه این دلیل كه احساس تنهایی می كنیم و برای فرار از تنهایی یك دلیل نادرست اسـت. بهتـر است تنهایی خود را از راههای دیگری بر طرف كنیم ، تا اینكـه بخـواهیم بـا ازدواج آن را رفع كنیم.
9 ـ احساس گناه: گاهی در رابطه با یك نفراحساس گناه میكنیم و به دلیل احساس گناه یا احساس ترحم با او ازدواج می كنیم. احساس گناه یا احساس ترحم به هردلیلی كه ایجـاد شده باشد، یك دلیل نادرست برای ازدواج است.
10 ـ احـساس كمبــود و تهـی بـودن: گـاهی افـرادی كـه هـدفی را در زنـدگی دنبـال نمیكنند، نمیدانند كه از زندگی چه می خواهند، احـساس ناكـامی مـی كننـد و از زنـدگی خود راضی نیستند، برای حـل ایـن مـشكلات بـه ازدواج روی مـی آورنـد، كـه قطعـاً دلیـل نادرستی برای ازدواج است. مشكلات ذكر شده باید از راههایی غیـراز ازدواج حـل شـود .
ازدواج یك رابطه ی درمانی نیست، بلكه یك رابطه ی . صمیمانه است
اغلب ازدواجها با دلایل درست و نادرست آمیخته با هم شكل می گیرنـد. هـر چـه كـه دلایل درست ازدواج بیشتر باشد، احتمال موفقیت و پایداری ازدواج افزایش مییابد.
افرادی كه برای ازدواج مناسب نیستند.
برخی از افراد برای ازدواج مناسب نیستند و باید از آنها پرهیز شود. برخی ازخصلتها و ویژگیها هست، كه ازدواج و زندگی مشترك را با مشكلات بسیار زیادی روبرو خواهد ساخت. البته هیچ كدام ما بیعیب نیستیم و واضح است كه هر كدام ما ضعفها و كاستیهای خاص خودمان را داریم. اما برخی از ویژگیهای منفی هستند، كه در مقایسه با سایر خصلتها خطرناكتر و مخربتر هستند و در صورتیكه فردی صاحب آن ویژگی باشد، زندگی با او در واقع یك كابوس خواهد بود. در زیر ویژگیهایی ذكر میشود كه در صورت وجود آن، ازدواج با آن فرد زیان بخش و آسیبزننده خواهد بود ولازم است كه از چنین فردی اجتناب شود.
1 ـ افرادی كه معتاد به مصرف موادمخدر، الكل یا دارو هستند.
اگر دست خود را در آتش ببریـد، حتمـاً خواهیـد سـوخت . اگـر خـود را جلـوی ماشین بیاندازید حتماً زیر گرفته خواهید شد . اگر عاشق یك الكلی یا معتـاد بـه موادمخـدر بشوید، حتماً آسیب خواهید دید.
كسی كه معتاد به مصرف مواد مخدر یا مصرف مـشروبات الكـی اسـت ، بـه واقـع فردی است كه سعی میكند تا بر مغز خود با استفاده از یك ماده شیمیایی تأثیر ،بگذارد تـا از مشكلات و دنیای واقعی دور شود.
ما با تعداد بیشماری از زوجها و همسران روبرومیشویم، كه در ابتـدای زنـدگی اعتیاد را یك امر عادی می دانستهاند؛ یا فكر میكردهاند كه موضوع چندان مهمی نیـست و نامزد آنها پس از ازدواج مواد را ترك خواهد كرد و به این امیـد تـن بـه ازدواج داده انـد وبعد با یك زندگی بحران زده روبرو شـده انـد. زنـدگی پرملالتـی كـه در آن بـسیار آسـیب دیده اند و راههای گریزاز آن بسیار محدود بوده است
برای آنكه به طور خیلی خلاصه با اعتیاد آشنا شویم، در اینجا اطلاعات محدودی میآوریم، تا تصویر صحیحتری از اعتیاد داشته باشیم.
76 درصد مردان و 65 درصد زنانی كه معتاد به مصرف مواد هستند، یك بیمـاری روانی دیگر نیز دارند. (كاپلان، سادوك) علایم افسردگی بین افراد مبتلا بـه سـوء مـصرف مواد یا وابستگی به مواد شـایع اسـت (كـاپلان، سـادوك) و احتمـال خودكـشی موفـق بـین مبتلایان به بیماری سوء مصرف مواد تقریباً 20 برابربیشتراز كل جمعیت است. از آنجا كه فرد معتاد نیاز به درمان جدی دارد ، باید از ازدواج با اوپرهیز كرد. این پرهیز از ازدواج تنها به دلیل خود اعتیاد نیست ، بلكه به دلیل تأثیرات روانشناختی اسـت كـه مصرف مواد بر روی فرد بر جای میگذارد. مثلاً مصرف مواد افیونی از قبیل تریاك ، ایجاد خواب آلودگی، بیاشـتهایی، كـاهش میـل جنـسی، كـاهش فعالیـت، تغییـر در شخـصیت، وراجی، بیش فعالی، تحریكپذیری، پرخاشگری، تهییج، بـدبینی، نـاتوانی جنـسی و تـوهم میكند. آیا با فردی كـه تحـت تـأثیر مـواد دارای چنـین شرایطی هـست مـی تـوان ارتبـاط صمیمانهای برقرار كرد؟ مسأله اعتیاد یكی از جدی ترین مـسایلی اسـت كـه قبـل از ازدواج باید به آن توجه كرد . در تحقیق قبل از ازدواج ، این مورد یكـی از الزامـات اسـت . دانـستن اینكه آیا یكی از اعضای اصلی خانواده ی فرد معتاد هست یا نه؟ نیز می تواند كمك كننده باشد. چرا كه یك الگوی ژنتیك در بیماری سوء مصرف مواد مشاهده میشود.
ازدواج با فرد معتاد یك خودآزاری و یك آسیب جدی است . امـا اگـرفـردی را دوست دارید كه معتاد است ، تنها میتوانید از او بخواهید كه مواد را كنـار بگـذارد و بـرای ترك مواد كمك تخصصی بگیرد در صورتی كه این فرد موفق بـه تـرك مـواد شـد ، لازم است تا یك سال از ازدواج با او خودداری كنید . چون 12 مـاه اول پـس از قطـع وابـستگی دوره ی پر خطری برای عود بیماری بـه شـمار مـی رود. ایـن دوره را اصـطلاحاً دوره بهبـود موقت اولیه نامیدهاند. (كاپلان، سادوك) پس از آن همچنان باید با احتیاط بـسیار بـا چنـین افرادی ازدواج كرد.
یك فرد معتاد، لازم است تا به خودش بپردازد و در ابتدا بیمـاری خـود را درمـان كند. بسیاری از این افراد برای فرار از واقعیت اعتیاد، ممكن است رو به ازدواج آورند. و یـاحتی خانوادههای آنها تصور كنند كه ازدواج میتواند درمان اعتیاد آنها باشد. درمان اعتیـاد همانند درمان دیگر بیماریهای روانشناختی، یك درمان كاملاً متمركزو تعریف شده است و ازدواج تنها میتواند استرس این افراد را اضافه كند و مصرف مواد آنها را افزایش دهد. تراژدی و خیمی كه در جامعه ما در این سالها روی دا ،د تراژدی همسران معتـادان تزریقی بود. بسیاری از این معتادان به دلیل استفاده از سرنگ مـشترك دچـار بیمـاری ایـدز شدند و به دلیل ارتباط جنسی با همسران خود، همسران آنها نیزدچـار ایـن بیمـاری مهلـك شدند. آیا آنها باور میكردند كه روزی دچار چنین تراژدی مهیبی شوند؟
2 ـ افرادی كه به سرعت و به شدت خشمگین میشوند.
همه ی ما در زندگی خود خشمگین میشویم. وقتی كه اوضاع بروفق مراد نیست،وقتی كه ناراحت هستیم، یا در حق ما بی عدالتی شده است، خشمگین می شویم. این نوع ازخشم طبیعی است و همه ی ما آن را احساس میكنیم. اما برخی افراد به طـور ناگهـانی و بـا شدت بسیار زیاد خشمگین میشوند. یا به عبارت دیگر خشم آنها غیرمعمـولی و نامتناسـب است. زندگی با چنین افرادی یك تجربهی بسیار وحشتناك است. این افراد با خـشم خـود، همسر و فرزندانشان را كنترل میكنند. وقتی با چنین افرادی روبرو می شویم، بـرای ایـن كـه مورد حمله ی خشم آنها واقع نشویم ، رفتار خود را بسیار كنترل می كنیم و در حال تـرس از آنها به سر میبریم. چرا كه هر لحظه احتمال آن می رود كه عصبانی شوند و خـشم خـود را با شدت هرچه تمامتر بروز دهند . كنترل رفتار در برابر این گونـه افـراد بـرای مـدتی كوتـاه امكانپذیراست، اما در زندگی مشترك حقیقتاً انرژی فراوانی از انسان میگیرد.
در زیــر برخــی از نــشانه هــای هــشدار مربــوط بــه خــشم ناگهــانی و بــدون كنتــرل آورده شده است:
هنگامی كه برخی چیزهای كوچك مطابق میل او نیست ، از كوره در رفته و خشم خود را روی كسانی كه در اطراف او باشند، خالی میكند.
هنگامی كه با نظراو موافق نیستید، با فریاد، بد دهنی و تهدید پاسخ میدهد.
هنگامی كه از او می خواهید تا كار سادهای را برایتان انجام دهد، حالت تدافعی گرفته و مخالفت میكند .
هنگامی كه به او توضیح می دهید كه رفتارش چه تأثیری بـر شـما مـی گـذارد، احـساس میكند كه به او حمله شده است و متقابلاً بیرحمانه به شما حمله میكند.
خشم خود را با كوبیدن در، قطع تلفن، ترك اتاق و… بروز میدهد.
خلق و خویش به ناگهان از وضعیتی مهربان، گرم و صمیمی ، در عرض تنها چند ثانیه به وضعیتی عصبانی تغییرمیكند.
وقتی كاری را كه میخواهد برایش انجام نمـیدهیـد، یـا مرتكـب اشـتباهی مـی شـوید،آمادگی او برای اینكه داد بزند و شما را تحقیر كند، بالاست.
به كـرات در مكانهـای عمـومی نظیـررسـتورانها ، مراكـز خریـد، خانـهی دوسـتان و…صدایش را بلند كرده و یا عصبانی میشود.
خشم خود را به صورت فیزیكی و با زدن و یا پرت كردن اشیا و هل دادن و یا زدن شما و یا دیگری نشان میدهد.
قبل از ازدواج لازم است كه به مـسأله ی خـشم توجـه كنـیم. در صـورتیكـه فـردمورد نظر شما در كنترل خشم خود مشكل دارد و به شدت خشمگین می شود، ارتبـاط شـما در آینده مخدوش خواهد بود . از ازدواج با چنین افرادی باید پرهیز كرد . زنـدگی بـا چنـین افرادی به شدت آسیبزننده است.
تعــدادی از ایــن افــراد بعــد از ازدواج خــشم خــود را بــا زدن همــسر خــود خــالی میكنند. در ادبیات علمی آنها را به عنوان همسرآزار میشناسیم. همسرآزاری یـك مـورد بسیار جدی در روابط خانواد گی به شمار میرود. برخی از خانمهـا، پـس از ازدواج متوجـه میشوند كه همسر آنها دست بزن دارد وخشم خود را با زدن آنها كاهش می دهد. بـسیاری از این خانمها اولین باری كه متوجه این مسأله می شوند، بهت زده می شوند، و نمی دانند كـه چه باید بكنند. همسر آنها در عین حـال كـه بـه آنهـا ابـراز عـشق و صـمیمیت مـی كنـد، در لحظه ی عصبانیت به راحتی آنها را میزند و بد دهنی میكند.
زمانی كه این خانمها از شوهران خود می خواهند كـه رفتـار خـود را تغییـردهنـد ، آنها معمولاً اظهار میكنند كه: «تو نباید كاری كنی كه من عصبانی شوم » و به این صـورت سعی در كنترل همسر خود دارند . خانمی كه با امید فراوانی به زندگی مشترك پا گذاشـته، پس از عقد ازدواج، اولین سیلی را كه از همسر خود می خورد، احساس درد، تنهایی، شرم، خجالت، ناتوانی، خشم و افسردگی میكند. عزت نفس آنها شدیداً آسیب می بیند و معمولاًناتوان از تصمیم گیری، به زندگی با شوهر آزارگر خود ادامه می دهند. همـسران آزار دیـده بعضاً به قدری تحقیرمی شوند، كه زندگی با آزار دهنده ی خود را توجیه مـیكننـد و بـرای نجات آنها از شرایط آزار نیاز به روان درمانی هست.
افسانه 20 ساله دو سال بود كه با رضا 23 ساله ازدواج كرده بود . اما در این مـدت به دلیل ضرب و شتم رضا، شنوائی او كاهش پیدا كرده بـود . وقتـی كـه رضـا بـه صـورتش سیلی میزده، دستش را جلوی صورتش گرفته بود ؛ اما بر اثر شـدت ضـربه ی دسـت رضـا ،یكی از انگشتان دستش شكسته بود . او به مادرش گفته بود كه دستم لای در رفته اسـت …افسانه همه ی اینها را تعریف میكرد و در عین حال میگفت من رضا را دوست دارم
3 ـ افرادی كه مسؤولیت زندگی خود را بر عهده نمیگیرند.
این افراد معمولاً دیگران را بـه خـاطر مـشكلات و مـسایل زنـدگی خـود مـسؤول میدانند و آنها را سرزنش می كنند. آنها مسؤولیت سهمی كه خود در ایجـاد آن مـشكلات داشتهاند را بر عهده نمی گیرنـد. وقتـی بـا چنـین افـرادی روبـرو شـویم ، معمـولاً داسـتانهای فراوانی از ظلم دیگران و مظلومیت آنها می شنویم. اما باید مراقب بـود نفـر بعـدی خـود مـا خواهیم بود .
برخی از ویژگیهای افرادی كه مسؤولیت زندگی خود را بر عهده نمیگیرند عبارتند از:
این افراد به ندرت مستقیماً و با صراحت عـصبانیت و خـشم خـود را بیـان مـی كننـد. درعوض مدام گله و شكایت میكنند و قیافه ی ناراحت به خود میگیرند.
هنگامی كه به او راه حلی برای مشكلاتش ارایه میشود، همواره دلیلی پیدا می كنـد كـه
چرا این راه حل یا این پیشنهاد مفید نیست. گویا همهی راه حلها برای آنها مفید نیست.
هیچگاه صریح و مستقیم ناراحتی خود را بیان نمی كنند و فرد مقابل را مجبور به حـدس زدن میكنند، گویا باید با زور از آنها اطلاعات را بیرون كشید.
وقتی به آنها عشق می ورزیم، احساس میكنیم كه تلاش ما بی ثمر است. آنها نمیتوانندبه سادگی پذیرای عشق باشند.
همیشه چیزی هست كه او را ناراحت كند. همیشه بد عنق است.
دلش به حال خودش می سوزد و اغلب به خاطر خودش تأسف مـی خـورد و آن را بیـان میكند.
به جای اینكه تصمیم بگیرد و اقدام كند بیشتر وقتش را به گله و شكایت از روزگـار و حوادث میپردازد.
هنوز دیگران را (والدین، دوستان، اقوام) به خاطر گذشتهی خود سرزنش می كند و آنهارا مسؤول زندگی خود میداند.
بسیار دیده میشود كه احساس میكنند در دام افتادهاند بـدون اینكـه هـیچ راه گریـزی داشته باشند.
به موفقیت و خوشبختی دیگران حسادت میكنند و خود را با آنها مقایسه میكنند.
این افراد چند ویژگی اصلی دارند كه عبارتند از:
الف ـ هرگزمسؤولیت شرایط و اتفاقات زندگی خود را بر عهده نمیگیرند. آنها به حال خود تأسف می خوردند، گله و شكایت می كننـد و هـر كـار دیگـری انجام میدهند، بدون اینكه اقدامی در جهت بهبود اوضاع صـورت دهنـد . كـافی اسـت بـه آنها پیشنهاد دهید كه چگونه می توانند احساس بهتری داشته باشند ، یا مسألهی خـود را حـل كنند؛ آنگاه با فهرست بلند بالایی از انواع دلایلی روبرو خواهید شد ، كـه چـرا آن پیـشنهاد برای آنها مفید نیست. برخی از این افراد منتظر هستند تـا شـما یـا دیگـری نجاتـشان دهـد و برخی دیگرفقط احساس ترحم و همدردی دیگران و توجه آنها را میطلبند.
ب ـ دیگران را به خاطرمشكلات خود سرزنش میكنند.
از نگاه این افراد همیشه تقـصیر همـه چیـز بـه گـردن دیگـری اسـت . آنـان دایمـاً والدین، بچه ها، همسر، دوستان، وضع سلامتی و بهداشت، اقتصاد و … را به خاطر بد بختی و عدم رضایت خود سرزنش میكنند.
ج ـ خشم خود را آشكارا بروز نمیدهند.
آنان جملاتی به كـار مـی برنـد كـه ظـاهراً خـصومت آمیـز نیـست، امـا بـه طـرزی غیرمستقیم، خصومت و تنفر خود را نسبت به شما بیان می كنند. این جملات به آنها كمـك میكند تا ظاهر«غیر عصبانی» خود را حفظ كنند .
د ـ فكرمیكنند كه ضعیف و درمانده هستند .
«نمیتوانم»، «نمیشود»، «هرگز» و… عبارتهـای رایـج و متـداولی اسـت كـه ایـن افراد به كار میبرند. آنها معمولاً انجام كارهای خود را به تعویق می اندازند، چرا كه به خود اعتماد كافی ندارند. آنها امیدوارند كه دیگران آنها را حمایت كنند و نجات دهند . همگی ما زمانی ممكن است چنین احساساتی داشته باشیم، اما این احساسات تمام زندگی اینگونـه افـراد را فـرا گرفتـه اسـت . در ابتـدا كـه بـا شخـصی از ایـن دسـت روبـرو میشویم، از آنجا كه تجربه ی مشابه با او را داریم، با او همدردی میكنیم و سعی مـیكنـیم به او . كمك كنیم اما این افـراد معمـولاً مـا را ناكـام مـی كننـد و در نهایـت نـسبت بـه آنهـا احساس بی تفاوتی و بی اعتنایی پیدا میكنیم. زندگی با چنین افرادی یك تجربه ی سخت و دشوار است. این افراد برای زندگی مش ترك مناسب نیـستند و زنـدگی را بـه كـام همـسر و فرزندان تلخ میكنند.
4 ـ افرادی كه دیگران را كنترل میكنند.
افرادی كه دیگران را كنترل می كنند، درست مقابل افرادی هستند كـه مـسؤولیت زندگی خود را بر عهده نمی گیرند. فردی كه مسؤولیت زندگی خود را بر عهده نمی گیرد اغلب از تصمیم گرفتن دوری می كند. اما افرادی كه دیگران را كنتـرل مـی كننـد، مـیبایـد همه تصمیمها را خودشان بگیرند . افرادی كه مسؤولیت زندگی خود را بر عهده نمی گیرند،همیشه چشم به كمك و یاری دیگران دوخته اند، اما افراد كنترل كننـده هرگـز درخواسـت كمك نمیكنند. افرادی كه مسؤولیت زندگی خود را بر عهده نمی گیرند، منتظر هستند كه به آنها بگوییم چه كار كنند ، اما افراد كنترل كننده به دیگران می گویند كـه چـه كـار بایـدبكنند و برای دیگران تعیین تكلیف می كنند. آنها مـیخواهنـد كنتـرل همـه چیـز در دسـت خودشان باشد و هر كاری خواهند كرد تا مبـ ادا احـساس كننـد كـه چیـزی تحـت تـسلط و كنترل آنها نیست .
افرادی كه دیگران را كنترل میكنند دارای ویژگیهای زیرهستند:
از لحاظ عاطفی محدود و بسته هستند . آنها بـه سـادگی احـساسات و عواطـف خـود را بروز نمیدهند.
حس مالكیت زیادی دارند.
بسیار حسود هستند .
به راحتی وقتی چیزی مطابق میل آنها نیست و یـا هنگـامی كـه احـساس مـی كننـد روی اوضاع كنترل كافی ندارند، عصبانی میشوند.
معمولاً دارای عادتهای وسواسی هستند.
اصلاً خوش ندارند كه كسی به آنها بگوید چه كار كننـد ، چـرا كـه احـساس مـی كننـد كنترل در دستشان نیست.
این افراد معمولاً والدینی سلطهجو و انتقادگر میشوند. چرا كه كنترل كمی می توان بـر كودكان اعمال كرد.
افراد كنترل كننـده معمـولاً كمتـر بـه درمـان خـود مـی پردازنـد، زیـرا در درمـان،احساس عدم كنترل و احساس تسلط درمانگر، آنهـا را رنـج مـی دهـد و نمـیتواننـد كنتـرل درمانگر را بر زندگی خود بپذیرند. چنین افرادی مطمئناً تسلط و كنترل همسررا در زندگی نمیپذیرند. لازم است كه همه چیـز در كنتـرل آنهـا باشـد . ایـن افـراد معمـولاً بـر همـسر و فرزندان بیشترین كنترل را اعمال می كنند و خشم زیادی را در آنها ایجاد مـی كننـد. ازدواج با چنین افرادی، به معنای پذیرش سلطه و كنترل آنها برزندگی خودمان است.
5 ـ افرادی كه اختلال جنسی دارند.
اختلالات جنسی حوزه ی وسیعی از رفتارها را در برمی گیرد. از آنجـا كـه ارتبـاط جنسی یكی از حوزههای با اهمیـت در زنـدگی مـشترك اسـت ، فـردی كـه دارای اخـتلال جنسی است برای ازدواج مناسب نیست . در اینجا اختلالات جنسی را در سه گروه به ترتیب زیرمیآوریم .
الف ـ اعتیاد جنسی و فقدان عزت نفس جنسی
علایم و نشانه های زیر را میتوان در افرادی كه اعتیاد جنسی یا فقـدان عـزت نفـس جنـسی دارند، مشاهده كرد.
فردی كه تشنه فیلمها و تصاویر مستهجن است.
فردی كه دایماً استمنا میكند، حتی اگرامكان رابطه جنسی سالم را هم داشته باشد.
لاس زدن با دیگران
چشم چرانی و خیره شدن به بدن دیگران
اظهار نظرهای جنسی به شما درباره بدن دوستانتان، غریبه ها و…
اظهار نظرهای جنسی به دوستان شما، غریبه ها و…
لمس كردن و تماسهای بدنی بی جا، نامناسب و ناشایست
رابطه ی نامشروع
شناسائی این مشكل معمولاً در همان چند دیدار اول امكان پـذیر نیـست. گذشـت زمان و صحبت در مورد تمایلات جنسی ، مـی توانـد بـه شناسـایی ایـن مـسأله كمـك كنـد . ضروری است كه هركسی آنچه را كه به لحاظ جنسی مـی پـذیرد و آنچـه را كـه در را بطـه جنسی نمیپذیرد و غیرقابل قبول میداند، برای دیگری تعریف كند.
وقتی كه با فردی رابطه داریم كه اعتیاد جنسی دارد ، یا عزت نفس جنسی انـدكی دارد، معمولاً در ابتدای رابطه خود را توجیه می كنیم. لازم است در این مورد به حس خـود و احساسات غریزی خود اعتماد كنیم . اگر رفتارهای فرد مورد نظرتان شما را آزار می دهد، اجازه ندهید كه با منظق تراشیهای مختلف شما را توجیه كند و ساكتتان كند .
اعتیاد جنسی و فقدان عزت نفس جنسی با روان درمانی و یا روانكـاری مـی توانـد بر طرف شود. بنابراین اگر فـردی اعتیـاد جنـسی دارد ، لازم اسـت كـه بـرای روان درمـانی مراجعه كند .
هنگامی كه با فـردی رابطـه برقـرار مـی كنـیم كـه اعتیـاد جنـسی دارد معمـولاً در برخورد با او اشتباهات زیررا مرتكب میشویم.
اعتیاد جنسی را با توانمندی جنسی و تمایل جنسی اشتباه میگیریم.
مشكل او باعث میشود كه فكر كنیم مشكل از ماست.
از برخورد با او اجتناب میكنیم، چرا كه نمیخواهیم تنش ایجاد كنیم.
خود را بد گمان و حسود تلقی می كنیم و اعتیاد جنسی او و عدم عزت نفـس جنـسی او را نادیده میگیریم. رفتار او را توجیه میكنیم.
فكر میكنیم با گذشت زمان مشكل او حل خواهد شد و رفتارهای خود را كنار خواهد گذاشت. وقتی با كسی كه اعتیاد جنسی دارد یا عزت نفس جنسی ندارد رابطه دارید، صمیمیت و امنیت را تجربه نخواهید كرد، بلكه موارد زیررا تجربه خواهید كرد.
احساس خواهید كرد كه همسرتان به شما خیانت میكند.
اعتماد به نفس خود را در رابطه با بدن و تمایلات جنسی خود از دست خواهید داد.
احساس میكنید كه همسرتان با شما نیست ، بلكه هوش و حواسش جای دیگری اسـت و به فردی دیگرفكرمیكند.
احساس میكنید كه از شما سوء استفاده جنسی میشود.
از همسر خود به دلیل این كه برای شما ارزش و احترام قا یـل نیـست، عـصبانی و منزجـر خواهید شد .
هرگونه علاقه و جاذبه ی خود را نسبت به روابط جنسی از دست خواهیـد داد ، چـرا كـهدر ذهن خود رابطهی جنسی را با تحقیر، كنترل شدن واحساس بی كفـایتی تـداعی خواهیـد كرد .
ب ـ اختلالات كنشی جنسی
اختلالات عمل جنسی یا اختلالات كنشی جنسی ، شامل چند اختلال می شود كـهفعالیت جنسی را با مـشكل مواجـه مـی سـازد. اخـتلالات كنـشی جنـسی شـامل مـوارد زیـر میشود.
ـ افرادی كه میل به فعالیت جنسی ندارند.
ـ افرادی كه از روابط جنسی نفرت و انزجار دارند.
ـ افرادی كه تحریك نمیشوند.
ـ افرادی كه به سرعت ارضا میشوند.
ـ افرادی كه در زمان ارتباط جنسی درد زیادی دارند.
اختلالات كنشی جنسی نیاز به درمان روانشناختی ـ روانپزشكی دارد. معمولاً ایـن اختلالات با درمان بر طرف می شوند. اما اگر فردی دچار چنـین اختلالاتـی باشـد و حاضـر نباشد كه برای درمان مراجعه كند، طبیعی است كـه زنـدگی مـشترك را بـا مـشكل روبـرو سازد.
ج ـ انحرافات جنسی
انحرافات جنسی شامل موارد زیرمیشود.
ـ نمایشگری: به میل شدید عود كننده برای نمایش آلت تناسلی به یك بیگانه یا كـسی كـه انتظار چنین اقدامی را از جانب فرد ندارد، اطلاق میشود.
ـ بچه بازی: به میل شدید جنسی یا تحریك جنسی در ارتبـاط بـا اطفـ ال 13 سـال بـه پـایین، اطلاق میشود .
ـ یادگار خواهی: در یادگار خواهی كانون میل جنسی بر اشیائی نظیر كفش، دستكش ولباس زیراست كه ارتباط نزدیك با تن آدمی دارند.
ـ خود آزاری جنسی: اشتغال ذهنی با امیال جنسی و خیالات تحقیر شـدن، كتـك خـوردن، به بند كشیده شدن یا هر نوع رنج تحمیلی از مشخصات این اختلال است .
ـ آزارگری جنسی: اشتغال ذهنی با امیال جنسی و خیالات تحقیر كردن، كتك زدن، به بندكشیدن یا ایجاد هر نوع رنج جسمی یا روان شناختی، برای شریك جنسی یا برای قربانی ازمشخصات این اختلالات است.
ـ نظر بازی: به اشتغال ذهنی تكراری با خیالات یا اعمال مربوط به جستجو یا دید زدن كسانی كه برهنه هستند، یا در حال تعویض لباس یا فعالیت جنسی هستند، اطلاق میشود. انحرافات جنسی به نسبت دیگر اختلالات جنسی، مشكلات بسیار بیشتری برای همسران ایجاد میكند. وقتی اعتیاد جنسی و نبود عزت نفس جنسی، مشكلات زیادی را ایجاد میكند؛ كاملاً مشخص است كه وجود انحرافات جنسی چهقدر میتواند مشكل ساز باشد. لازم است كه چنین افرادی برای درمان مراجعه كنند، اما اگر برای درمان خود اهمیتی قائل نباش ،دن بهترین كار دوری وپرهیزاز چنین افرادی است.
6 ـ افرادی كه «كودك» مانده اند و «بالغ» آنها شكل نگرفته است.
این افراد از رفتار مسؤولانه و سنجیده طفره می روند و شرایطی را فراهم می آورند كه همسر آنها برای آنها « نقش والد» را ایفا كند. چند صفت ویژه برای شناسـایی ایـن افـراد در زیرفهرست میشود.
الف ـ عدم مسؤولیتپذیری مالی واقتصادی
این افراد نسبت به بخش اقتصادی زندگی خود بی توجه هـستند و در رابطـه بـا آن كوتاهی میكنند، به این دلیل كه نمی خواهند بزرگ شوند و مسؤولیت زندگی را به دسـت بگیرند. نشانه های زیررا میتوان در این افراد مشاهده كرد.
افرادی كه چكهای برگشتی دارند.
افرادی كه حساب دخل و خرج خود را ندارند .
افرادی كه مكرراً از دیگران پول قرض میكنند .
افرادی كه به لحاظ اقتصادی هـیچ برنامـه ای ندارنـد و تمـام پـول خـود را خـرج خریـد اجناس لوكس و غیرضروری میكنند.
افرادی كه اعتبار مالی مناسبی ندارند.
افرادی كه هیچ شغلی را برای مدت قابل ملاحظهای نمیتوانند حفظ كنند و مدام بیكار میشوند.
افرادی كه وقتی قرض میگیرند، به فكرپس دادن پول مردم نیستند.
افرادی كه وقتی پول دارند ، صبرمیكنند تا تمام شود و بعد به فكر كار و تلاش دوبـاره میافتند.
برخورد فرد با مسایل اقتصادی و مالی یكی از بهترین نشانه های «بل غو » است. چـرا كه كودكان نه میتوانند پول بدست آورند و نه میدانند كه چگونه خرج كنند.
ب ـغیرقابل اعتماد بودن
از یك كودك انتظار نمی رود كه به حرفهایش عمل كنـد و از رسـم و رسـومات اجتماعی به طور كامل با خبر باشد . كـودك بـرای یـاد گـرفتن مفهـ وم «مـسؤولیتپـذیری» احتیاج به زمان دارد. آمـوختن «وظیفـهشناسـی» بـرای كودكـان هرگـز بـه سـرعت حاصـل نمیشود. اما وقتی یك فرد می خواهد ازدواج كند، از او انتظار می رود كه مسؤولیت پذیر و وظیفه شناس باشد؛ تا بتوانیم به او اعتماد كنیم. نشانههای زیـررا مـیتـوان در افـراد غیرقابـل اعتماد مشاهده كرد .
افرادی كه قول میدهند و به آن عمل نمیكنند.
. افراد فراموشكار
افراد مسامحه كار كه دایماً كارها را به تعویق میاندازند.
افرادی كه نمیتوان روی آنها حساب كرد چرا كه در گذشته بـه دفعـات مـا را مـأیوس كرده اند .
افراد غیرقابل . اتكا
وقتی با چنین فردی سر و كار داشته باشیم ، دایماً باید كارهایش را به او یـادآوری كنیم، كارهای او را برایش انجام دهیم و مدام بـه خـاطر «نـدانم كـاری هـای او» از دیگـران عذرخواهی كنیم و كارهای او را توجیه كنیم . در چنین شرایطی نه اعتماد بهوجود می آید و نه احترام.
ج ـ عدم هدفمندی و بیانگیزگی
فردی كه بالغ او شكل نگرفتـه اسـت بـرای زنـدگی نـه هـدف خاصـی دارد و نـه انگیزه ی ویژه ای. او باری به هر جهت زندگی را خواهد گذراند . نشانههـای زیـرمـیتواننـد روشن كننده باشند .
مطلبی منتظراست كسی از راه برسد و به او انگیزه بدهد تا اینكه بتواند كاری انجام دهد.
هیچ هدف و سمت و سوی خاصی را در زندگی دنبال نمیكند.
به سختی برای آینده برنامهریزی میكند.
تصمیمگیری در مورد همه چیزرا به بعد موكول میكند.
از روبرو شدن با مشكلات و حل آنها سرباز میزند.
همیشه منتظراست تا شانس به او رو كند.
7 ـ افرادی كه عواطف و احساسات خود را بیان نمیكنند.
افرادی كـه نمـی تواننـد احـساسات خـود را بـروز دهنـد، افـرادی كـه عواطـف و احساسات را مسخره میكنند و بیـان آنهـا را كـاری عبـث و بیهـوده مـی داننـد، در واقـع از هیجانات و احساسات میترسند. این افراد به راحتی میتوانند زندگی مشترك را بـا مـشكل مواجه كنند. یك قسمت عمدهی ازدواج، ارتباط عـاطفی اسـت و افـرادی كـه نمـی تواننـدعواطف خود را بروز دهنـد ، در زنـدگی مـشترك ایجـاد اخـتلال مـی كننـد. مـوارد زیـر را میتوان در افرادی كه عواطف و احساسات خود را بیان نمیكنند، مشاهده كرد.
الف ـ نمیتوانند احساسات و عواطف خود را نشان دهند .
چنانچه فردی نتوانـد احـساسات خـود را بـا شـما در میـان گـذارد، رابطـه ی بـا او سطحی و در نهایت مأیوس كننده خواهد شد و همواره مجبور خواهید بود تا احـساسات او را حدس بزنید. این حق مسلم ماست كه از همسر خود انتظار دا شته باشیم كـه احـساسات و عواطف اصلی و بنیادین نظیر شادی، غم، یأس و عشق خـود را بـروز دهـد . چنانچـه او ایـن توانمندی را نداشته باشد، زندگی را به مسیر دشواری هدایت خواهد كرد . همه ی مـا دارای عواطف و هیجانات هستیم. فقط برخی از افراد از عواطف می ترسند و سعی میكنند آنها را نادیده بگیرند.
ب ـ نمیتوانند یا نمیخواهند درباره احساسات خود صحبت كنند.
وقتی همسر ما از احساسات خود گفتگو نمی كند، به این معنی است كـه رابطـه ای وجود ندارد. تنها چیـزی كـه در زنـدگی بـا ایـن افـراد وجـود دارد یـك قـرارداد زنـدگی مشترك است، . نه یك ارتباط
8 ـ افرادی كه از روابط قبلی خود هنوز التیام نیافتهاند.
ازدواج با فردی كه هنوز از روابط قبلی خود التیام نیافته است، ازدواجی یـأس آور و موجب دلشكستگی خواهد بود . افرادی كه هنوز از روابـط قبلـی خـود التیـام نیافتـه انـد را میتوان با ویژگیهای زیر شناخت.
الف ـ هنوز خشم و انزجار شدیدی نسبت به معشوق قبلی خود در دل دارند . هرچه خشم و عـصبانیت بیـشتری از گذشـته در دل مانـده باشـد، بـه همـان میـزان توانایی فرد برای عشق ورزیدن در روابط فعلی كاهش پیدا میكند.
ب ـ هنوز به خاطرارتباط پیشین خود احساس گناه میكند و خود را مسؤول میداند. چنانچه نامزد شـما نـسبت بـه نـامزد قبلـی خـود احـساس گنـاه مـی كنـد و تأسـف میخورد، آن احساس او حتماً با قابلیـت و توانمنـدی او در ورود بـه رابطـه جدیـد تـداخل میكند.
ج ـ هنوز رنجش خاطر و آزار و اذیتی را كه از رابطه ی قبلی دیده است فراموش نكرده ودر شوك روحی به سرمیبرد.
برخی از افراد وسوسه می شوند كه بـا ایـن افـراد ازدواج كننـد ، تـا آنهـا را نجـات دهند. غافل از اینكه التیام این افراد نیاز به زمان و كمك تخصصی دارد . اگـر كـسی تـا بـه این حد آسیب دیده است، باید به او وقت داد تا خـود را بـه كمـك افـراد متخـصص التیـام دهد.
9 ـ افرادی كه خانوادهی آزار دهنده دارند و نمیتوانند در مقابل آزار آنها از همسر خود حمایت كنند.
در ازدواج، ما نه تنها با همسر خود ازدواج مـی كنـیم، بلكـه بـه طـور اسـتعاری بـا خانوادهی او نیز ازدواج می كنیم. خانوادهی همسر میتواند نقش مثبت یـا منفـی در ازدواج ایفا كند. برخی از خانوادهها به طور خیلی جدی در زندگی مداخله می كننـد و تـأثیر منفـی قابل ملاحظهای میگذارند. تأثیر خانوادهی همسر بستگی به نحـوه ی برخـورد همـسر دارد .
چنانچه همسری رفتار غیرمحبت آمیز و مخرب خانواده ی خـود را تحمـل نكنـد و در برابـر آنها ایستادگی كند، خطر زیادی رابطهی همسران را تهدید نمی كند، اما اگـر همـسر نتوانـد رفتار مخـرب و آزار دهنـدهی خویـشاوندان خـود را كنتـرل كنـد، روابـط همـسران رو بـه وخامت میگذارد .
خانوادهی آزار دهندهی همسر ، معمولاً به سرعت قابل شناسایی نیـست و معمـولاً پس از گذشت زمان قابل ملاحظه و با ارتباط زیاد است كه می توان آزار دهنده بـودن آنهـارا تشخیص داد.
خانوادهی آزار دهنده، حریم ازدواج را به رسمیت نمی شناسد و هیچ حد و مرزی را بین خود و فرزند خود رعایت نمی كند. در زیر برخی از نشانه هـا و رفتارهـای ایـن گونـه خانواده ها آورده شده است:
الف ـ انرژی، توجه و وقت همسران را برای خود میخواهند. اینگونه خانوادهها می پندارندكه هدف و مقصود از ازدواج این است كه عروس یا داماد در خدمت آنها باشند . آنها توقع دارند كه عروس یا داماد دایماً آنها را ببیند و برای آنها كارهایی را انجام دهد كـه وظیفـه ی آنها نیست.
ب ـ سعی میكنند در زندگی همسران دخالت كنند. خانوادهی آزار دهنده بدون اینكه ازآنها درخواستی شود، در مورد همه چیز زندگی همـسران اظهـار نظـر مـی كننـد. از بـزرگ كردن فرزندان گرفته تا نوع غذایی كه می خورند. آنها معنی عبارت «زندگی خـصوصی» رادرك نمیكنند .
ج ـ رابطهی همسران را به رسمیت نمیشناسند. آنها دایماً عروس یا داماد را به خاطراینكه باعث جدایی فرزندشان از آنها شده است، تنبیه میكنند. به عروس یا داماد خوداحترام نمیگذارند، گویی كه انگار اصلاً وجود ندارند و یا اینكه افراد پست و مزاحمی هستند. آنها این كار را به روشهای زیرممكن است انجام دهند.
كارتهای دعوت را خطاب به فرزند خود مینویسند.
وقتی تلفن میكنند، بدون اینكه با عروس یا داماد خود صحبت كنند، مـیخواهنـد كـه گوشی را به فرزندشان بدهند.
با عروس یا داماد خانواده مثل كلفت یا نوكر رفتار میكنند.
در حضور هر دو نفر به گونه ای صحبت میكنند كـه گـویی فقـط فرزنـد آنهـا حـضور دارد.
وقتی كه فرزند خود را می بینند از او احوالپرسی می كنند و به او احترام می گذارند و بـه عروس یا داماد توجه نمیكنند.
با بچه ها به گونهای برخورد میكنند كه گویی آنها تنها بچههای فرزندشان هستند.
فرزند خود را به تنهایی به میهمانیها، جشنها و مراسم دعوت میكنند.
افرادی كه رفتار آزار دهنده و زیان بخش خانواده ی خود را نسبت بـه همـسرشان تحمل میكنند، كودكانی هستند كه هنوز بالغ نشده اند. آنها هنوز به خانوادهی خود وابـسته هــستند. افــرادی كــه خــانوادهی آزار دهنــده دارنــد و نمــیتواننــد آزار خــانواده خــود را ازهمسرشان دور كنند، برای زندگی مشترك و ازدواج مناسب نیستند.