عشق و عاشقی

عشق

در ابتدای زندگی بودم

 نشسته در برابرغار

 عشق را دیدم

 آتش بود

 برافروخته

 بیمهار

 مهیب

 ویرانگر

 و جذاب

 گریختم

 اما گریزی نبود

عشق آتش بود

 و كشف آن

 آغاز عصری دیگر

 و مهار آن

 زندگی را دیگر ساخت

یک نصحبت دوستانه :: سعی کنید معشوق خویش را  عقلانی انتخاب کنید نه احساسی

نظریه ی مثلثی عشق

، عـشق را بـه سـه بخـش قـسمت 1 اشترنبرگ (1987) در نظریهی مثلثی عشق خودمیكند الف ـ میل ب ـ صمیمیت و ج ـ تعهد

 «میل» به انگیزه هایی اشاره دارد كه به عشق رهنمون میشوند ( . انگیـزه هـایی ماننـد جذابیت و تمایلات جنسی.) اما از طرف دیگر بـه نیـاز هـایی از قبیـل عـزت نفـس، نزدیـك و خود شكوفایی هم اشاره دارد . «میـل» در عـین حـال بـسیاری از هیجانهـا را نیـز در برمیگیرد ( . هیجاناتی از قبیل آرزو، شرم، آسیب پذیری، تحـسین و اشـتیاق ). پـس میـل دو  مؤلفهی هیجانی و انگیزشی عشق را در برمی گیرد.

 «صمیمیـّت»به رفتارهایی اطلاق میشود، كه نزدیكی عاطفی را افزایش مـی دهـد. نزدیك بودن عاطفی شامل حمایت و درك متقابل، ارتبـاط برقـرار كـردن و سـهیم كـردن خود، فعالیتها و داراییهایمان با دیگری است.

 «تعهد» به دو گونه تصمیم باز می گردد. ابتدا تصمیم كوتاه مدتی مبین بـر ایـن كـه آیا آنچه كه هست را عشق بنامیم یا نه و دوم تصمیم بر این كه آیا برای حفـظ آن عـشق بـه سوی آینده ای قابل پیشبینی تلاش كنیم یا نه . تعهد بیشتر كاركرد شناختی دارد تا كاركرد هیجانی و شامل قصد هشیارانه و اراده میشود.

 در روانشناسی سه مؤلفه ی رفتار، شـناخت و هیجـان در دهـههـای اخیـر، اسـاس و بنیان پدیدههای روانی شناخته شده است و عشق نیزبه عنـوان یـك پدیـده ی روانـی از ایـن موضــوع مــستثنی نیــست. بنــابراین مــیتــوانیم بگــوییم كــه «میــل» مؤلفــهی هیجــانی عــشق،«صمیمیت» مؤ لفهی «رفتاری » « و تعهد» قسمت شناختی آن است.

هشت نوع عشق از نظر اشترنبرگ

اشترنبرگ هشت نوع عشق را مطرح میكند.

انواع عشق / میل / صمیمیت / تعهد

فقدان عشق ضعیف ضعیف ضعیف

عشق دوستانه ضعیف قوی ضعیف

عشق شهوانی قوی ضعیف ضعیف

عشق پوچ ضعیف ضعیف قوی

عشق خیال انگیز قوی قوی ضعیف

عشق مشفقانه ضعیف قوی قوی

عشق ابلهانه قوی ضعیف قوی

عشق كامل قوی قوی قوی

فقدان عشق:

 در این رابطه هیچ یك از عناصـرعـشق حـضور نـدارد . ایـن رابطـه را در زنـدگی روزانه با مردم عادی داریم . اگر احساستان دربارهی شریك زندگیتـان از ایـن نـوع باشـد ،میتوان گفت كه رابطهتان در معرض خطراست.

  عشق دوستانه:

این احساس زمانی دست میدهد كه میل و تعهد به مقدار كم وجـود دا شـته باشـد یـا اصـلاًوجود نداشته باشد، اما صمیمیـّت در حد بـالایی حـضور دارد . ایـن احـساس را معمـولاً در رابطه با دوستان صمیمی داریم

عشق شهوانی:

میل در این عشق بیشتر حضور دارد . هیجانات و میل زیادی در ایـن ر ابطـه وجـود دارد، اما صمیمیـّت و تعهد در سطح ضعیفی قرار دارد.

 2 عشق پوچ:

این عشق زمانی احساس می شود كه تعهـد قـوی باشـد ، امـا میـل و صمیمیــّت درسطح پایینی قرار داشته باشد یا اصلاً وجود ندا شته باشـد. ایـن ویژگـی اغلـب در زوجهـایی دیده میشود، كه مدت زیادی از ازدواج آن ها میگذرد و به خاطر بچه ها در كنار یكـدیگر زندگی می كنند و میخواهند رابطه را، حتی اگراز نظر روانی و جـسمی یكـدیگر را ارضـا نكنند، حفظ كنند.

 3 عشق خیالانگیز:

این عشق در بین زوجهایی مشاهده میشود كه رابطهی آنها تا اندازهای تازه است. میل و صمیمیت شدید است اما زوجها به اندازهی كافی، زندگی مشترك یا تجربه های مشترك ندارند كه متقابلاً احساس تعهد كنند.

 4 عشق مشفقانه:

در این عشق صمیمیـّت و تعهد شدید است امـا میـل ضـعیف اسـت . عـشق مـشفقانه در بـین زوجهایی دیده میشود كه به مدت تقریباً طولانی با هم هستند و از یكدیگررضایت دارند،اما جاذبه جنسی آنها از بین رفته است

عشق ابلهانه:

در این عشق میل و تعهد بالاسـت امـا صمیمیــّت ضـعیف اسـت. عـشق ابلهانـه درزوجهایی دیده میشـود كـه یـك عنـصر مـشترك قـوی دارنـد و بـه همـین دلیـل تـصمیم میگیرند ازدواج كنند، حتی اگر یكدیگررا اصلاً نشناسند.

 2 عشق كامل:

این عشق سه عنصر را به طور سخاوتمند در خود جای داده است . عشقی است كه همه ی ما آن را در خواب میبینیم. همانطور كه اشترنبرگ میگوید، رسیدن به این مرحلـه خیلی آسانتراز نگهداشتن آن است.

جدول زیر آنچه را كه درباره ی روابط دو نفر، یـا هـشت شـیوهی دوسـت داشـتن گفتیم، به طور خلاصه نشان میدهد.

عشق داستان است.

 اشترنبرگ پس از صورت بندی نظریه ی مثلثی عشق، نظریـهی دیگـری را مطـرح كرد كه در متون علمی از آن به عنوان یك فرانظریه یاد می شود. نظریهی جدید او مبتنی بر این فرض است كه عشق یك داستان است و هر فردی داسـتان خـاص خـودش را از عـشق دارد و فهم افراد از عشق متأثراز داستانی است كه از عشق دارند.

، در مـورد نظریه ی مثلثـی  اشترنبرگ در مقدمهی كتاب عشق یك داستان اسـت عشق خود میگوید «: هر چند این نظریه، گونه های عشق را با شیوه ای روشـمند سـامان داده است، اما در عین حال پاسخی بدین پرسش نمی دهد كه چرا من و نه كـس دیگـری عاشـق این فرد خاص میشود و نه عاشق فرد دیگری، و نیز آنكه چرا من و نه كـس دیگـری قـادر است با انسان خاصی رابط هی عاشقانه برقرار كند و نه با انسان دیگری . میانهی دهـه ی 90 بـانگاه تازهای به همه چیز می نگریستم. فهمیدم كه لازم است بنشینم و بـا داسـتانهای بـسیاری كه پیرامون عشق شنیده بودم كلنجار بـروم و آنهـا را طبقـه بنـدی و سـامان دهـی كـنم. ایـن داستانها تفاوتهای بسیار زیادی با هم داشتند ; این تفاوتها نه تنهـا میـان روابـط مختلـف وجود داشت، بلكه گاهی در درون خود رابطه هم به چشم می خورد: گـاهی دو همـسر، دو قصه ی كاملاً متفاوت را پیرامون روابطشان نقل میكردند و به نظر می رسید كه هر گاه ایـن دو قصه تفاوت زیادی با هم داشته باشند، جفـت هـا نیـز رضـایت كمتـری از رابطـه ی خـوددارند. از این رو دست به كار صورت بندی دیدگاه عشق به مثابه ی قصه شدم. ایـن دیـدگاه  بر این فرض مبتنی است كه ما آدمیان گرایش داریم بر كسانی عاشق شویم كه قصه هایشان با قصه ما یكی است یا مشابه آن است، اما نقش این افراد در قصه هـا مكمـل نقـش خـود مـا است. و بدین ترتیب، این كسان، از جنبه هایی مثل خود ما هستند، اما از جنبـه هـای دیگـری بالقوه از ما متفاوتند. اگر از سر اتفاق بر كسی عاشق شوید كه قصه ای كاملاً متفاوت داشـته باشد، آن وقت است كه هم رابطـه ی مـا و هـم عـشقی كـه زیـر سـاخت ایـن رابطـه اسـت، وضعیتی متزلزل پیدا میكند ».

اشترنبرگ برای توضیح نظریـه ی جدیـد خـود نمونـه ی زیـر را مـی آورد. زاك وتامی بیست و هشت سال است با هم ازدواج كرده اند. در همـهی ایـن بیـست و هـشت سـال دوستانشان پیشبینی میكرده اند كه آنها دیریا زود از هم جدا میشوند، و این پیش بینـیهـا نیز منطقی مینمودند. تامی (زن) هر آن زاك (مرد) را تهدید میكند كه او را می گـذارد ومیرود; و زاك نیز به نوبه ی خود میگوید كه این خوشترین خبری است كـه مـی شـنود.  زاك و تامی مدام با هم دعوا می كنند و مایـه ی نـاراحتی دوسـتان و آشـنایان هـستند، زیـرا  دعواهای آن دو نه خلوت میشناسد نه جلوت، و نه فریاد میشناسد و نه غیرفریاد.  از سوی دیگر والـری (زن) و لئونـارد (مـرد) را داریـم كـه از هـم جـدا شـده انـد. هیچكدام از دوستان و آشنایان آنها دلیل این جدایی را درك نمی كننـد. ازدواج و زنـدگی زناشویی آنان به ظاهر بی نقص میآمد. البته ازدواج بسیاری از مردم به ظاهر چنین مینمایـدو اینان كسانی هستند كه صرفاً بر مشكلات و دردهای موجود در روابط زناشویی شان پـرده میكشند. اما در مورد لئونارد و والری پدیده ی عجیب آن اسـت كـه خودشـان هـم تـصور میكنند ازدواجشان بینقص و كامل بوده است و جالب آن كه این نكته را، هم به دیگـران میگفته اند و هم به یكدیگر . فرزندان آن دو نیز گفته اند پدر و مادرشان عمـلاً هرگـز دعـوا  نمــیكــرده انــد، و اگــرهــم دعــوایی در كــار بــوده، ایــن دعواهــا بــر ســر عــدم توافــق هــا و اختلاف نظرهای جزیی بوده است.

اما در نهایت والری و لئونارد از هم جدا شـدند، آن هـم پـس از آنكـه لئونـارد در محیط كار با زن دیگری آشنا میشود و به خاطر همین زن، والری را وا می نهـد. لئونـارد تـا حدودی معذّب بود و از رفتار خویش شرمنده و در توجیه رفتار خـود مـیگفـت: سـرانجام عشق راستین خود را یافته است . اما لئونارد در عین حال اعتـراف مـی كـرد كـه در گذشـته، پیش از آنكه زندگی مشترك آنها خسته كننده و دلگیر شود، تصور می كرده اسـت والـری عشق راستیناش بوده است. در زمان روایت این ماجرا، لئونارد در پـی درمـان بـود تـا بلكـه دریابد براو چه میگذرد.

اشترنبرگ معتقد است كه برای شناخت رفتار این زوج یك راه وجـود دارد و آن اینكه با دقت نگاه كنیم و ببینیم روایت هر كدام از همسران از قصه ی عشق چیـست واز آن چگونه برداشتی دارند. او مینویسد: از خودم میپرسیدم كه آیا امكان دارد بقای یك زوج بسته به این باشد كه روایت فردی آنها از عشق به شكل آرمانی آن و روایت فـردی آنهـا از عشق به صورتی كه در روابط واقعی و موجود آنها حضور دارد به قدر كافی به هم نزدیك باشد یا نه؟ برای مثال، فر ض كنیم كسی دلبسته ی زندگی رمانتیك و رویایی اسـت امـا در  عمل میبیند كه درگیر یك داستان رزمی شده است ، به احتمـال زیـاد ایـن شـخص از ایـن پیشامد ناراضی میشود. كسان دیگری دلبسته ی داستان رزمیانـد و اگـر درگیـر قـصه هـای رمانتیك و افسانه ی پریان شوند تا سر حد جنون خسته و دلزده می شوند. جالب آنكه هم بـه روایت زاك و هم به روایت تامی، قصه ی عشق قصهی جنگ بود. هر چنـد روابـط ایـن دو همسر به چشم دیگران عجیب و غریب و حتی مسخره می آمد اما این رابطه برای خود آنهـا  نتیجه بخش بود و كارایی داشت . اما رابطهی لئونـارد و والـری بـه چـشم دیگـران خـوب و  شایسته میآمد اما این رابطه با خواست لئونارد و روایت او از عـشق نـ اهمخوان بـود. آن دو قصه های عشق متفاوتی داشتند و هنوز هم این روایتهای عاشقانه سخت با هم متفاوتند. در واقع عشق داستان است و تنها خود ما نویسندگان این داستان هـستیم نـه ویلیـام شكسپیر یا گابریل گارسیا ماركز یا دیگر نویسندگان . همهی ما داسـتان آرمـانی خاصـی در زمینه ی عـشق داریـم و ایـن مـیتوانـد مهـمتـرین چیـزی باشـد كـه در مـورد خودمـان یـاد میگیریم.

آنچه به نظر «واقعیت» میآید بیشتر تصورات ما از «واقعیت» یا همان داسـتانهـای ماست. قصه در زمینهی زندگی ما بـه رابطـه معنـا مـی دهـد. گـاهی در یـك رابطـه یكـی ازهمسران در عملها و رویدادهای واحد، مفهومی را میبیند كه با مفهوم و برداشت دیگـری متفاوت است. علت این است كه هر كدام از همسران عملها و رویـدادها را در چـارچوب داستان خاصی تفسیرمی كند كه با داستان دیگری متفاوت است .

هر یك از ما نوعاً یك قصه ی عشق نداریم، بلكه قصه های چندگانه داریم. وجود این قصه های چندگانه بیانگر این واقعیت است كه عـشق نـه تنهـا از دیـدگاه افـراد مختلـف مفاهیمی متفاوت دارد، حتی از دیدگاه یك فرد نیز، یك پدیدهی ساده نیست. قصه ای كه پیرامون رابطه ی خود با دیگـران مـی پـردازیم و عناصـر متـشكله ی آن ممكن است تغییر كند، اما این قصه همیشه قصه ی ماست. حتی اگر جفتمان در نوشـتن ایـن داستان ما را یاری دهد باز هم این داستان آفریده ی ماست و احتمـال دارد جفـت مـا هرگـز كاملاً نفهمد كه داستان مـا از چـه قـرار اسـت . ایـن داسـتان قابلیـت آن را دارد كـه قـدرت ماندگاری عظیمی داشته باشد.

اشترنبرگ معتقد است كه با گذشت زمان قصه ها بیتردید دگرگون میشوند، اما به هیچ وجه از میان نمی روند. بهتر است بگوییم كه همـواره در حـال دسـتكاری قـصه هـای قدیمی هستیم و به تدریج قصه های تازهای را به جای قصه های قدیمی مینشاینم. قـصه هـای تازه ممكن است بهتر باشند یا بدتر، اما هر چه باشند هم چنان به عنوان قصه باقی مـی ماننـد .

به تدریج كه پیش می رویم قـصههایمـان را نیـز بـسط و توسـعه مـی دهـیم و بـه تـدریج كـه رویدادهای غیرمنتظره و مسیرهای تازه وارد زندگی مـان مـیشـوند، فـصلهـای تـازهای بـه قصه مان میافزاییم.

اشترنبرگ بیست و پنج داستان را جمع بندی كرده است كه بازنمود طیف وسـیعی از استنباطهای آدمی از عشق و چیستی عـشق اسـت. هـرداسـتان دارای یـك روال تفكـرو رفتار است كه مشخصهی آن داستان است. برای مثال رفتار كسی كه عشق را به چشم بـازی میان دو حریف نگاه می كند نسبت به معشوق، با رفتار كسی كه عشق را به چشم «دین» نگاه میكند بسیار متفاوت است.

یك داستان عشقی خاص، با این فرض كه رابطـهی عاشـقانه چیـست یـا چـه بایـد باشد، كم و بیش ممكن است مثل «افكار اتوماتیك» عمل كند، یعنـی افكـاری كـه بـه نظـر میرسد بی هیچ تلاشی به ذهن آدمی خطور میكنند.

قصههای عشق نقشهای مكمل دارند. رابطه با كسی بیش از همه شـادی بخـش و

رضایتآور است كه در داستان ما شریك باشد یا آنكه دست كم داستان سازگاری داشـته

باشد كه با داستان ما كم و بیش همخوان باشد، اما این شخص الزاماً نباید درست مثل خـود

ما باشد. ما به دنبال كسی می گردیم كه داستان مشابهی با ما داشته باشد، اما به لحـاظ نقـشی

كه در آن داستان بر عهده دارد، مكمل ما باشد.

روابط بین آدمیان زمانی به اوج موفقیت خود می رسد كه نوع قصه های آنان با همسازگار باشد.

قصه هایی كه اشترنبرگ دستهبندی كرده است عبارتند از: قصه ی معلـم ـ شـاگرد، قــصه ی ایثــار (فــداكاری)، قــصه ی حكومــت، قــصه ی پلیــسی، قــصه ی زشــت نگــاری (پورنوگرافی)، قصه ی وحشت، قـصه ی علمـی ـ تخیلـی، قـصه ی كلكـسیون، قـصه ی هنـر، قصه ی خانه و خانواده، قصه ی بهبودی، قصه ی دیـن، قـصه ی بـازی، قـصه ی سـفر، قـصه ی بافندگی و دوزندگی، قصهی باغ، قـصهی تجـارت، قـصه ی اعتیـاد، قـصه ( خیـال فـانتزی )، قصه ی تاریخ، قصه ی علم، قـصه ی آشـپزی، قـصه ی جنـگ، قـصه ی تئـاتر، قـصه ی طنـز و  قصه ی معما.

یكی از بهترین كارهایی كه می توانیم انجام دهیم شناخت قصه ی خودمان از عشق است. وقتی قصه ی خود را بشناسیم، آگاهانه تر میتوانیم در انتخاب همسر گـام بـرداریم . و یكی از مهمترین كارهایی كه شاید لازم است هرفردی قبل از انتخاب همـسر انجـام بدهـد  این است كه از قصه ی عشق همسر خود با خبر شود.

اشترنبرگ پرسشنامهای تهیه كرده است كه با پاسخ دادن به آن می تـوانیم قـصه ی عشق خود را بشناسیم. خوشبختانه كتاب اشترنبرگ به فارسی ترجمه شده است . این كتـاب با « عنوان قصه ی عشق» توسط آقای علی اصغر بهرامی ترجمه و انتشارات جوانه رشـد آن را به چاپ رسانده است. از این كتاب ترجمهی دیگـری نیـز بـا عنـوان «عـشق داسـتان اسـت » توسط آقای دكتر شاملو به چاپ رسیده است . مطالعه ی این كتاب كه هم دارای دیـدگاهی عمیق و هم زبانی ساده و قابل فهم است را به همگان توصیه میكنیم.

چند نظریه ی دیگر

 آرتـــور و الیـــان آرون (1986 و 1994 ؛آرون و دیگـــران ، 1991) بـــراهمیـــت برانگیختگی هیجانی یا فیزیولوژیك در عشق تأكیـد مـی كننـد و فـرض را بـر وجـود یـك  انگیزه ی بنیادی نیمه هشیار قرار میدهند. آنها معتقدند كه عشق از انگیـزهی گـسترش خـود نشأت میگیرد. همسران آنچه خود دارند را به طور ناهشیار با آنچه كـه در دیگـری هـست همپوشانی میدهند. اگر من عاشق فردی هستم و كیفیتهای وجودی او را تحسین می كـنم و از آنها لذت میبرم، پس انگیزهمند میشوم كه او و ویژگیهای او را بـه خـود ملحـق كـنم . بنابراین عشق به انگیزهی خود شكوفایی از طریـق بـسط تجربـه هـا، توانمنـدیهـا و كیفیتهـا كمك میكند. این نظریه هم برای فهم روابط دوستانه و هم روابط عاشـقانه كـاربرد دارد و بــــه فراینــــد ناهــــشیار اولویــــت مــــیدهــــد. ایــــن نظریــــه بــــه عقایــــد یونــــگ (1875 ـ 1961) هم نزدیك است. یونگ معتقد بود كه هر كدام از انسانها در درون خود به طور ناهشیار صورت مثالی جنس مقابل را همراه دارند . عـشق در واقـع فرافكنـی كیفیتهـای  جنس مقابل درونی ماست، بریك فرد بیرونی كه معشوق نام دارد. و شور و اشتیاق همراه با است یـا در واقـع آرزو و خواسـت شـكوفایی 1 عشق آرزوی تحقق صورت مثالی «فردیت » تمام وجوه درونی خویشتن ما است.

 الین ( هاتفیلد 1988) با تاكید بیشتر بـر هیجـان، عـشق را بـه ایـن صـورت تعریـف میكند: «عشق تمایلی شدید و مدت دار برای پیوند با دیگری است و حالتی از برانگیختگی عمیق فیزیولوژیك است. عشق دو طرفه با خرسندی، رضایت خاطرو شور و شـعف همـراه است و عشق یكطرفه با احساس پوچی، اضـطراب و یـأس » (صـفحه 191). بـه نظـرهاتفیلـد  عشق ابتدائاً یك برانگیختگی هیجانی ـ فیزیولوژیك است اما اجزاء شـناختی و رفتـاری نیـز  در آن وجود دارد. وجه شناختی شامل افكار ناخوانده ، اشـتغال ذهنـی دایـم بـه فـرد مـورد  علاقه، ایده آل ساختن او یا ایدهآل ساختن ارتباط با او و آرزوی آشنایی با او میشود. وجـه رفتاری شامل رفتارهای معطوف به حفظ نزدیك بـودن فاصـله ی مكـانی، تـأثیر گـذاری بـرعواطف، كنجكاوی و خدمت هر چه بیشتر به فرد مورد نظر می شود. هاتفیلـد در تحقیـق از منابع هیجانی عشق، متوجه شرایط عزت نفس پایین، وابستگی، اضطراب، جدایی، فقـدان و دوران 2 ( شد هاتفیلد و راپسون، 1993). هاتفیلد ریشههای عـشق را در دلبـستگی 1 نیازمندی كودكی مییابد؛ « بنابراین هر آنچه كه باعث احساس ناتوانی و وابستگی هماننـد آنچـه كـه در كودكی بر ما رفته است، شود ؛ هر آنچه كه ترس از جدایی و فقدان را برانگیزد ، ب هناچار اشتیاق شهوت آلوده برای یكی شدن با دیگـری را افـزایش مـی دهـد» (هاتفیلـد وراپـسون،  (1993 شارون برم (1992) در عین حال كه با هاتفیلد در مورد این كه وضـعیت شخـصیتی ضعیف میتواند موجب عاشق شدن ما شود موافق است ، اضافه میكند كه عزت نفس بالا، قدرت تأثیرگذاری و كارایی هم می تواند ما را درگیر عـشق كنـد . بـرم بـر نقـش تمركـز و توجه روانی در افزایش شـهوت و میـل تأكیـد مـی كنـد. خـانم بـرم تحقیقـی را از (تـِـسر وپاولوس، 1976) نقل میكند كه در آن تحقیق چنین بـرآورد شـده اسـت كـه برانگیختگـی عاشقانه به دو صورت با یكدیگر رابطه ی سببی دارند: «هر چـه شـما بیـشتر بـه فـردی عـشق بورزید دربارهی او بیشتر فكر خواهید كرد و هر چه بیشتر به او فكـر كنیـد بیـشتر عاشـق او خواهید شد» (تـِسر و پاولوس، 1976). سـپس بـرم بـا بررسـی رمانهـای عاشـقانه ی قـرن 19فرانسه و افسانههای عاشقانهی قرن شانزدهم اسپانیا نتیجـه مـی گیـرد كـه «هـسته ی عـشق درتوانمندی تألیف و تدوین و تصویر سازی پر آب و رنگ از آینده ای كاملاً شاد نهفته است »(برم، 1988). ایده آلسازی عنصر كلیدی شناختی عشق است . یك مطالعه برروی عـشاق وهمـــسران نـــشان داد، كـــه ایـــدهآل ســـاختن فـــرد مقابـــل و ایـــدهآل ســـازی آینـــده، با عشق در ارتباط ا ست (مورای و هولم، 1997). بنابراین ایدهآل ساختن معـشوق و ایـده آل ساختن خود ارتباط به شكوفایی عشق كمـك مـی كنـد. تـصویرسـازی منفـی هنگـامی كـه ارتباط رو به ویرانی است اتفاق می افتد. در واقع قبل و بعد از طلاق تصویرسازی منفی روی میدهد.

 از طرف دیگر تحقیق درباره ی مكانیسهای بیوشیمیایی جذابیت و تعهـد حـاكی از این است كه عوامل هیجانی عشق ممكن است به اندازه ی كـافی قدرتمنـد باشـند، تـا در مـا بدون نیاز به تفكر و یا نیاز به محرك رشد یابند . قدرت تستسترون، دوپامین، فنیل اتیلآمین،سروتونین، اكسیتوسین، وازوپرسین و اندورفین به اندازهای هست كه بتـوانیم تـصور كنـیم كه عشق به طور طبیعی زمانی كه وقت آن برسد با شدتی كه خود این عوامل درونی تعیـین میكنند، بریك فرد بالقوه متمركز شود.

 میدانیم كه اگر به فرد بخصوصی توجه كنیم و زمـان بیـشت ری عواطـف مـا بـر او متمركز شود وزن بیشتری به شدت عواطف خود خواهیم داد ، اما اگر توجه خود را به امـور دیگری مانند كار، مطالعه و هر چه جز موضوع عشق، متمركز سازیم از عمق و شدت عشق كاستهایم و آن را رقیق كرده ایم و شاخ و برگ پیدا كردن آن را به تعویق انداخته ایم. شایدایدهآل سازی، پاسخی خود به خودی به حالت دلباختگی باشد بـه جـز مـواردی كـه مـا در برابر عواطف عاشقانه مقاومت می كنیم. اما علـی رغـم پویـاییهـای رشـد طبیعـی عـشق، مـا میتوانیم انتخاب كنیم، كه كدام افكار ارزش گذاری و تكرار شوند . میتوانیم نوع برچسبی را كه بر احساس خود میزنیم انتخاب كنیم . میتوانیم انتخـاب كنـیم كـه آیـا درگیـریـك دوستی شده ایم یا درگیر یك عشق . میتوانیم انتخاب كنیم كه بر ایـده آل سـاختن معـشوق تأكید كنیم، یا بر انتقادهایی كه بر او وارد اسـت . مـیتـوانیم انتخـاب كنـیم كـه ایـن عـشق برازنده ،ی ماست یا اینكه دونشان . ماست

بازگشت به خانه یا فرار از خانه

 كاغذ سفیدی بردارید. كلمه ی «خانه» را بالای صفحه بنویسید. بـه كـودكی خـود بروید. به «خانه» فكر كنید و هر كلمه ای كه در مورد «خانه» به ذهنتان مـیرسـد را بنویـسید حالا كلمه ی «خانه» را از بالای صـفحه پـاك كنیـدو بـه جـای آن «عـشق» را بنویـسید. آیـامعنادار است؟

در اكثر مواقع كلماتی كه ما از خانه ی كودكی تداعی میكنیم با عشق نیزتـداعی میشود. این نزدیك بودن تداعیها را چگونه معنا می كنید؟ وقتی كودك بودیم خانه منبـع اصلی عـشق بـود . جـایی كـه سـیر مـی شـدیم، مـیخوابیـدیم، توجـه دریافـت مـی كـردیم،میخندیدیم، ارتباط داشتیم و محبت را تجربه می كردیم. خانـه منبـع اصـلی عـشق در دوره كودكی هر فرد است. در دوران جوانی یا هر دوره دیگری تجربه عشق بـه نحـوی متـأثر از این اولین تجربه عشق است.

 ما دوست داریم هر شب در محل خاصی بخوابیم، از مسیر خاصی بـه دانـشگاه یـا سركار برویم، همیشه از یك مغازه خریـد كنـیم، یـا تعطیلاتمـان را همـان جـای همیـشگی بگذرانیم. این كه ما موارد قبلی را تكرار می كنیم، باعث میشود كه در دنیای مدام در حال تغییر، احساس ایمنی كنیم.

همین مسأله در مورد تجربیات كودكی نیزاتفاق میافتد، ما كـودكی خـود را بـاز تكرار میكنیم. ما غالباً موقعیتهایی را جستجو می كنیم، كه شبیه موقعیتهای دوره كودكی ما باشد؛ صرف نظراز این كه این تجربیات مثبت بودهاند یا منفی. «بازگشت به خانه» بـه همـینمعنی است، یعنی ما در عشق خود به دنبال تكرار تجربه ها وموقعیتهای كودكی هستیم.  وقتی كودك بودیم خانه منبع اصلی عشق و ایمنی بود. حتی اگرپراز خـشونت ویا هرج و مرج بود، « هنوز هم خانه» بود. جایی كـه سـیرمـی شـدیم، مـیخوابیـدیم و توجـه دریافت میكردیم. بنابراین «عشق» در ذهن ما، «خانه» را تداعی میكنـد. خـود «خانـه» هـم تداعیهای دیگری را در ذهن ما ایجاد می كند. مثلاً اگر پـدر و مـادر مـا دایمـاً بـاهم دعـوا میكردند، خانه برای ما تداعی كننده ی دعوا و هرج و مرج خواهد بود . اگر در خانه بـه مـا توجه چندانی نمیكردند، خانه برای ما تداعی كننده ی تنهـایی خواهـد بـود . عـشق خانـه را تداعی میكند و خانه ویژگیهای دیگری را، بنابراین عشق با آن ویژگیها همراه میشود.  تصور ما از عشق تصوری است كه در خانه شكل گرفته است اگردر خانه «طرد وعدم پذیرش» بوده اسـت مـا عـشق را بـا طـرد و عـدم پـذیرش مـی فهمـیم. تـصور دیگـری نمیتوانیم داشته باشیم چرا كه تنها تجربهی ما از عشق در خانه رخ داده است. اگـریكـی ازاعضای اصلی خانواده معتاد بوده است مـا عـشق را همـراه بـا اعتیـاد، دود و دم، مـواد و …تجربه كردهایم. عشق پدر را بعد از مصرف مواد تجربه كردهایم و اكنون تـصور دیگـری ازعشق نداریم. ما بوسههای پدری را درك كـرده ایـم كـه دهـانش بـوی دود مـی داده اسـت. تجربه ی ما از عشق همراه با بوی مـواد، مـصرف مـواد و اعتیـاد بـوده اسـت، بنـابراین بـسیار ممكن است كه درتجارب بعدی عشق به سوی افرادی برویم كه یكی از ویژگیهای اصـلی آنها اعتیاد باشد، چرا كه ما عشق را اینگونـه تجربـه كـرده ایـم و تجربـهی دیگـری از عـشق نداریم. به همین دلیل است كه بسیاری از افرادی كه پدر یا برادر معتاد داشته اند در انتخـاب همسر نیز معمولاً جذب افراد معتاد می شو دن . گویی كه میخواهند «به خانـه بازگردنـد ». بـه خانهای كه ویژگی اصلی آن اعتیاد بوده است.

اگر خانه برای ما به معنـای احـساس هـرج و مـرج باشـد ، ممكـن اسـت اشـخاص بی ثباتی را جستجو كنیم كه ما را در ایجاد یك رابطه ی غمانگیزوپرهـرج ومـرج كمـك كنند. اگر خانه به معنای تنهایی باشد ، ممكن است كسی را پیدا كنیم كه به ما عشق، محبت و توجه كافی نداشته باشد، تا بتوانیم احساس تنهایی را باز تكرار كنیم . اگر خانـه بـه معنـای ترس باشد، ممكن است جذب كسی شویم كه از ما دایماً انتقاد كند وما را تهدید به تـرك شدن كند، تا همیشه این احساس ترس را داشته باشـیم . مـا بـه طـور نـاخود آگـاه چیـزی را انتخاب میكنیم كه برای ما آشناست، گویی «به خانه باز میگردیم .»

اما برخی از ما در همان كودكی هم، خانوادهی خود را هرگزنپذیرفت هایـم. برخـی از ما دلمان میخواست مادر دیگری داشتیم یا اینكه پدر دیگری داشتیم . برخـی از مـا پـدر اصلی خود را ناپدری می دانستیم و یا اینكه مادر خود را نامـادری بـه حـساب مـی آوردیـم. برخی از ما خانه و خانواده ی خود را محل مناسبی برای عشق و احترام نیافته ایم و از خانـه و خانوادهی خود بیزار هستیم. اینگونه افراد معمولاً در تجربه ی عشق، از خانه فرار می كننـد وبه سوی شرایطی حركت می كنند كه در تضاد با خانه ی كودكی باشد. به عنـوان مثـال اگـر فردی خانوادهی مذهبی داشته است در فرار از خانـه بـه دنبـال خـانواده ای خواهـد بـود كـه مذهبی نباشد یا اگر خانواده ی متمول و ثروتمند داشته است در فرار از خانه ممكن است بـه سوی خانوادهای فقیر حركت كند. یا اگر خانه برای آنها تداعی تنهایی می كند، در عشق به دنبال در جمع بودن می گردند، گویا اصلاً حاضرنیستند كه به خانه باز گردنـد . در مـواردی میتوان فرار از خانه را به عنوان الگوی عشق در افراد مشاهده كرد.

بر انتخاب عشقی 1 تأثیر روابط موضوعی

 اگر عشق بازگشت به خانه باشد مهمترین عنصر در این بازگشت، اعـضای اصـلی زندگی هر فرد، هستند . موضوعات اصلی آنهایی هستند 3 خانواده یا همان موضوعات اصلی كه اولین ارتباطات را با آنها داشتهایم، پدر، مادر، برادر و خواهردر خانواده های هـستهای ودیگرانی كه در خانوادههای گسترده هستند. هنگامی كه در عـشق بـه خانـه بـاز مـی گـردیم مهمترین عنصری كه میتواند بازگشت ما را واقعی جلوه دهد حـضور دوبـارة پـدر، مـادر،  برادر یا خواهر است. مهمترین مكانیسم روانی در عـشق، فرافكنـی اسـت . فـرد عاشـق یـك تصویر ذهنی را بر موضوع عشق فرافكنی می كند و به او عـشق مـیورزد. معمـولاً افـراد بـه كسی عشق میورزند كه بتوانند تصویر یكـی از موضـوعات اصـلی (پـدر، مـادر، بـرادر یـا خواهر) را بر او فرافكنی كنند . طبیعتاً موضوع عشق باید وی ژگیهایی را داشته باشد كه فـرد بتواند تصویر موضوع اصلی را بر او فرافكنی كنـد . هنگـامی كـه ایـن فرافكنـی انجـام شـد، بازگشت به خانه تكمیل می شود. بسیاری از ما در انتخاب همسربه طور ناخودآگاه فردی را انتخاب میكنیم كه شباهتهایی با یكی از موضوعات اصلی زندگی ما (پـدر، مـادر، بـرادر وخواهر) دارد. در عشق ما مجدداً به روابط موضوعی یا رابطه با پدر، مادر، برادر یـا خـواهر، باز میگردیم و سعی میكنیم آن ارتباط را مجدداً زنده سازیم و به رفع كم و كاسـتی هـاییكه در آن بوده است، بپردازیم.

 به نظر میرسد رابطهی ما موضوعات اصلی زندگی، مهمترین روابـط، پایـاترین و تأثیرگذارترین روابط زندگی ما باشد كه روابط دیگرما متأثراز آنهاست.  افرادی كه انتخاب میكنیم هرگز نـه از روی تـصادف و نـه بـه دلیـل بـد شانـسی است، بلكه به خاطرتأثیر ناخود آگاه برما است كه به افراد خاصی علاقمند میشویم. وقتی فردی از خانه فرار میكند معمولاً به جستجوی ناپدری، نامـادری، نـابرادری و یا ناخواهری خواهد بود . این افراد معمولاً تصویری كاملاً متضاد بـا پـدر، مـادر، بـرادر یـا خواهر خود را بر موضوع عشق خود فرافكن می كنند. موضوع عشق این افراد معمولاً كاملاً متفاوت با موضوعات اصـلی زنـدگی آنهاسـت. بـه عنـوان مثـال اگـر فـردی پـدر ولخـرج، غیرمذهبی و مستبد داشته است و اصلاً از پدرش خوشش نمی آمده است احتمالاً بـه فـردی عشق خواهد ورزید كه كمی خسیس، مذهبی و غیرمستبد باشد یعنی فردی كاملاً متضاد بـا پدر.

انتخاب عشقی و تكمیل كار ناتمام كودكی

هركودك دو خواسته اصلی دارد: 1 ـ عشق پدر و مادر را دریافت كند. 2 ـ پـدر و مـادرش به یكدیگر عشق بورزند.

 بسیاری از ما در كودكی خود نتوانسته ایم به این دو خواسته ی اصلی خود برسیم و در این باره ناكام شده ایم. بنابراین همیشه این دو خواسته در بزرگـسالی هـم مـا را همراهـی میكند و مثل این است كه ما یك كار ناتمام داریم كه باید تمام شود. به ویژه در انتخابهای عشقی خود سعی میكنیم به این دو خواسته اصلی خود پاسخ دهیم و ناكامی خود را از بین ببریم. بنابراین در بزرگسالی به طور ناخودآگاه شرایطی را بازسازی میكنیم، كه به ما برای به اتمام رساندن این دو هدف ناخودآگاه و ناتمام كمك كند.

اصولاً به یكی از چند روش زیرالگوهای كودكی را تكرار میكنیم.

1 ـ اگر عشق یا توجه زیادی از یكی از والدین دریافت نكـردهایـم، ممكـن است به كسی علاقهمند شویم كه او نیز به مانند همـان والـد، عـشق و توجـه  كافی به ما نداشته باشد و به این طریق باعث شود تا ما بیش تر تلاش كنـیم تـا عشق و توجه او را بدست آوریم.

مثال:

 سارا زنی سی ساله است كه بهطور ناخود آگاه از مردان انتقادگر و كنترل كننده خوشش میآید. او با مردی ازدواج كرده كه مدام از او انتقاد میكند و با انتقادهای خود به او این احساس را میدهد كه همسر خوبی نیست، باهوش نیست و لازم است خودش را تغییردهد. او حتی، تنها به خاطر خواستهی شوهرش، بینیاش را هم جراحی كرده است.  از سارا خواسته شد تا فهرستی از ویژگی های پدر و مادرش تهیـه كنـد . ویژگـی هـای مـادر سارا عبارت بودند از: انتقادگر، سختگیر، طعنهزن، دمدمی، كمالگرا و عصبانی.

 سارا پس از تهیه فهرست متوجه شد كه همیـشه بـه طـور نـاخود آگـاه بـه مردانـی  علاقه مند میشده كه دارای ویژگیهای مادرش بـوده انـد. مـادر او زنـی سـرزنش كننـده و  انتقادگر بوده است. سارا بـا علاقمنـد شـدن بـه مردانـی بـا ویژگـی هـای مـادرش، سـعی در  بازسازی رابطه ی خود با مادر داشته است. رابطهای كه در آن سخت تلاش كند تا بـاهوش، زیبــا و خــوب باشــد. گــویی هنــوز بــا خــود مــیاندیــشد كــه شــاید ایــن بــار بتــوانم كــــاری كــــنم كــــه مــــادرم سرزنــــشم نكنــــد. ممكــــن اســــت بتــــوانم كــــاری كنم كه او فكر كند خوب هستم. سارا هنـوز نیـاز بـه تأییـد مـادر دارد و چـون در كـودكی هرگز نتوانسته این تأیید را بدست آورد ، سعی میكند در رابطه با همسرش این كـار ناتمـام دوران كودكی را به پایان برساند.

2 ـ اگر از یكی از والدین عصبانی و خشمگین باشیم، این امكان وجـود داردكه جذب كسی شویم كه برخلاف آن «والد» به ما عشق بورزد، امـا مـا او را طرد كنیم یا دلش را بشكنیم، تا هم خشم خود را نشان داده باشیم و هم او را  مجبور كنیم تا تلاش كند كه «عشق و توجه ما» را بدست آورد.

مثال:

 پدر و مادر فهیمه وقتی كه او پنج ساله بوده از هم جدا شدهاند. فهیمه تحت نظارت مادرش بزرگ شده است. در این مدت پدرش بسیار به ندرت به دیدن او رفته و تماس چندانی با او نداشته است. پدرش تقریباً او را فراموش كرده است و بیشتر به زندگی شخصی خود و فرزندان ازدواج دومش توجه دارد.

 اكنون كه فهیمه میخواهد ازدواج كند، وقتی برایش خواستگار می آید، تـا آنجـا  با او پیش میرود كه مطمئن شود كه پسر واقعاً خواهان ا زدواج با اوست؛ سپس به او جواب رد میدهد و با او به تندی و خشونت برخورد میكند.

 فهیمه با طرد خواستگارهایش، در واقع پدر خودش را به خاطر این كه او را تـرك كرده تنبیه میكند. او با این كار خود گویی به آنها می گوید: فهمیدید كـه طـرد شـدن چـه  احساس بدی است؟! حالا میفهمید كه من چه احساسی داشتم.

3 ـ به كسی علاقه مند میشویم كـه شـبیه یكـی از والـدینمان باشـد و سـعی میكنیم تا زندگی او را نجات دهیم تا بدین وسیله آن «والد» را خوشـحال كرده باشیم.

 مثال:

 ظاهراً شیرین از مردان معتاد خوشش می آید. او اكنون در آستانهی ازدواج با یك معتاد است. در جلسات مشاوره معلوم شد كه پدر او مرد كـاری ، سـخت كـوش و مهربـانی بوده است، كه به تریاك اعتیاد داشته است. شیرین مانند دیگر اعضای خانواده، اعتیـاد پـدر را پذیرفته بود؛ اما در عین حال همیشه سعی می كرد به نحوی اعتیاد پدر را از دیگران پنهان كند. او پدرش را خیلی دوست داشت ، اما در عین حال هرگز موفـق نـشد كـاری كنـد كـه پدرش اعتیاد خود را كنار بگذارد . شیرین 11 ساله بود كـه پـدرش بـه دلیـل سـكته ی قلبـی فوت كرد.

 شـیرین پایـان زود هنگـام زنـدگی پـدر خـود را بـا اعتیـاد او ارتبـاط داده بـود. اومیخواهد این پایان غم انگیز را به گونهای تغییردهد. اومیخواهد با ازدواج با یك معتاد اورا نجات دهد و باعث شود كه آن پایان غم انگیزدیگرتكرار نشود.

4 ـ اگر یكی از والـدین مـا شـاد نبـوده و یـا مـورد محبـت و توجـه واقـع نمیشده، ممكن است جذب فردی شبیه به او شویم؛ تا با عشق خود بـه او و دیگران ثابت كنیم كه آن والد دوست داشتنی بوده و باید مـورد محبـت و توجه واقع میشده است.

مثال:

 احمد از شیوا خوشش می آید و میخواهد با او ازدواج كند . شـیوا دختـری اسـت كه احساس ناامنی دارد، آسیب پذیراست و از مردم میترسد. احمـد نـسبت بـه شـیوا حـس حمایت قدرتمندی دارد و میخواهد به او احساس دوست داشتنی بودن، بدهد.  گذشته ی احمد روشن كننده است. پدر احمد پانزده سال پیش همسرو فرزندانش را ترك و با منشی خود ازدواج كرد . مادر احمد بعد از ایـن واقعـه از لحـاظ روحـی بـسیار  آسیب دیده و احساس بیكفایتی میكرد. او دیگر ازدواج نكرد. احمد در آن زمـان یـازده ساله بود. او احساس ناامیدی و ترك شدگی مادر را به خوبی درك مـی كـرد. در آن زمـان او به طور ناخود آگاه تصمیم گرفت تا به مادرش ثابت كند كه دوست داشتنی است . گویـا او با عشق ورزیدن و ازدواج با دختری شبیه به مـادرش مـی خواهـد بـه مـادرش بگویـد كـه دوست داشتنی است و به پدرش هم ثابت كند كه در ترك مادرش اشتباه كرده است.

5 ـ ممكن است به رابطهای وارد شویم كه از ازدواج پـدر و مادرمـان بهتـر نباشد، تا از پدر و مادر خود خوشبختتر نباشیم.

مثال:

 سعید 27 ساله در یك خانوادهی پرتشنج بزرگ شده است. پـدر و مـادر سـعید بـا هم تفاهم ندارند. سعید بارها شاهد دعوا و مرافعه ی آنها بوده است. سعید می خواهد با مریم ازدواج كند. سعید میداند كه مریم زود عصبانی می شود اما بـا ایـن حـال مـی خواهـد بـا او ازدواج كند. هنگامی كه از او پرسیده شد كه آینده ی ازدواج خود را چگونه مـی بینـی؟ در پاسخ گفت: «چیزی شبیه به زندگی پدر و مادرم ». از او پرسیده شد كه آیـا فكـر نمـی كنـی حق تو از زندگی بیشتراز یك زندگی همراه با مرافعه باشد؟ پاسخ داد : «حق من از زنـدگی بیشتراز حق پدر و مادرم از زندگی نیست .»

توجه:

 شناختن تأثیر ناخود آگاه بر انتخابهای عشق ی ما نیاز به بررسی تخصـصی دارد. درصورتی كه احساس میكنید یكی از این الگوها در شما تكرار می شود، لازم است كه بـرای روان درمانی یـا روانكـاری اقـدام كنیـد . معمـولاً شـناخت صـحیح ایـن الگوهـا بـه دقـت و  تخصص فراوانی نیاز دارد. هرگزاز كمك تخصصی برای درك تـأثیرات نـاخود آگـاه بـر انتخابهای عشقی، پرهیزنكنید.

تسهیل كننده های عشق

 عشق در برخی از زمانها،موقعیتها و شرایط راحتتر به سـراغ آدمـی مـی آیـد و گـو اینكه آدمی آماده پذیرش عشق است . این عوامل تحت سه عنوان عوامل عمـومی، عوامـل  موقعیتی و عوامل فردی در زیربه صورت خلاصه آمده است.

الف ـ عوامل عمومی

 1 ـ آشنایی: گذران وقت با هم، نزدیك یكدیگرزندگی كردن، با هم مواجه شدن، بـه هـم اندیشیدن و انتظار تعامل با هم را داشتن

2 ـ خصوصیات مثبت: ظاهر، ویژگیهای فیزیكی، خـصوصیات شخـصیتی ماننـد مهربـانی،  هوش، بذلهگویی و غیره

3 ـ شباهتها: نگرشهای مشابه، ویژگیهای شخصیتی و روشهای فكری مشابه

4 ـ دوستی متقابل: فهمیدن اینكه دیگری ما را دوست دارد.

5 ـ هنجارهای اجتماعی: هنجارهای جـذابیت اجتمـاعی، ماننـد موقعیـت، شـیوهی زنـدگی، اهداف مورد تأیید جامعه، تأیید دیگران و مقبولیت اجتماعی

 6 ـ برآوردن نیاز: برآوردن نیازهایی همچون عاطفه، دوستی، عزت نفس، امنیت، حمایت و كمك.

ب ـ عوامل موقعیتی:

7 ـ غیرمعمول بودن موقعیت: مكان ویژه یـا ناآشـنا، تجربـه ی داسـتانگونـه، فعالیتهـای غیـر  تكراری و غیرروزمره مانند سفر.

8 ـ رازآلودگی و ابهام: چه در موقعیت و چه در خود فرد یا در آینده ی ارتباط .

9 ـ برانگیختگی فیزیولوژیك : برانگیختگی ناشی از هیجـان یـا فعالیـت جـسمانی همچـون  تهییج ، اضطراب، تعارض، خنده، فعالیت ماهیچه ای و غیره.

10 ـ انزوا از دیگران و تنها بودن

ج ـ عوامل فردی

11 ـ خصوصیات فردی: برخی از خصوصیات فرد مانند صدا، چشمها، حالت چهـره ، قیافـه یا حركاتی كه به شخص جذابیت میدهد.

12 ـ آمادگی فردی: برای ورود بـه یـك ارتبـاط، دلبـستگی هـای قبلـی، هنجارهـای جامعـه  درباره ی زمان همسر گزینی و عوامل موقعیتی، شخصی و روانشناختی.

منبع (آرون، دیوتن، آرون و ایورسون، 1989)

خصوصیات فرد عاشق:

 فرد عاشق ویژگی های خاصی دارد. و كسی كه عاشق شده باشد این ویژگی هـا را میفهمد. حتماً این جملات را شنیده اید “ : عاشقی؟ ”! “ یا عاشق شدهای .”! اینها همه اشاره بـه ویژگیهای فرد عاشق دارد. در زیربه طور خلاصه خصوصیات روانی ـ جسمانی فرد عاشق آمده است.

1 ـ تمركز عشق بریك نفرو احساس ناتوانی در عشق ورزیـدن بـه فـردی دیگـردر همـان زمان.

2 ـ افكار ناخوانده، وسواس فكری و اشتغال ذهنی دایم.

3 ـ ایده آل ساختن، پافشاری بر وجوه مثبت فرد و پوشاندن وجوه منفی او ویا تعبیر نادرست اشتباهات او.

4 ـ پاسخهای روانی ـ جسمانی بیثبات مثل شعف، سرخوشی، وجد، شرم، افـزایش انـرژی، بیخوابی، اضطراب و غیره.

6 ـ وابستگی هیجانی، امید، حساسیت بیش از حد به علامتها و اشارههـا، حـسادت، تـرس از

طرد، نوسان خلق همراه با كیفیت ارتباط

7 ـ همدلی، احساس مسؤولیت ومیل به فداكاری برای او

 8 ـ تغییراولویتهای روزانه، برای در دسترس او بودن و تغییر عادتهـا و ارزشـها بـرای تحـت

تأثیرقرار دادن معشوق

9 ـ ناملایمات و سختیها، شور و شوق به ارتباط را تشدید میكند.

10 ـ میل جنسی با میل به انحصار و مالكیت جنسی همراه میشود.

11 ـ ارتباط عاطفی برارتباط جنسی ترجیح داده میشود. به صورت غیرعمد و خارج از كنترل 12 1 ـ تجربهی اوج منبع: (فیشر، 1998)

عشق ناگهانی

 میدانیم كه بسیاری از محققان ، اندیشه و فكر را بر هیجان عشق مقدم مـی دارنـد .آنها معتقدند كه احساس عشق به تدریج بین دو نفری كه به ارتباط با هم می اندیـشند، رشـدمیكند (دوك ومی، 1991).

 از سوی دیگر اكثر افرادی كه هیجان را بر فكر مقدم می دانند، عـشق را بیـشتر بـه صورت یـك برانگیختگـی زیـستی یـا زیـستی ـ اجتمـاعی مـی شناسـند. در اكثـرفـیلمهـایسینمایی، معمولاً عشق به صورت یك طغیان ناگهانی به نمایش در می آیـد. احتمـالاً عامـل مؤثر در ایجاد عشق ناگهانی، احساس ناتوانی در كنترل هیجانی عـشق اسـت . ایـن احـساس عدم كنترل و ناتوانی در كنترل، احساس عشق ناگهانی را به همراه میآورد.

5 ـ آرزوی محبت از جانب او و آرزوی یكی شدن و پیوند با او البته احتمالاً عشق به هر دو صورت ناگهانی و تدریجی تجربه می شود. چگـونگی عاشق شدن شما بر فرد مقابل تأثیر می گذارد. چگونگی عاشق شدن شما مـی توانـد تعبیـری باشد از این كه شما چگونـه آدمـی هـستید . اگـر شـما ناگهـانی عاشـق شـوید و فـرد مقابـل  تدریجی، ممكن است قضاوت او درباره ی شـما ایـن باشـد كـه شـما یـك آدم معمـولی بـا  هیجانهای انفجاری هستید و اگر شما به تدریج عاشق شوید و او عشقی آتشین داشـته باشـد  احساس میكند كه شما فردی حسابگرو بدون ثبات عاطفی هستید.  حسادت و آرزو دو یار جـدایی ناپـذیر عـشق هـستند بـه خـصوص وقتـی بـه اوج ناتوانی در كنترل هیجانی میرسیم. حسادت و آرزو بیانگر احساس «ناامنی» . عاشق است هر چه ناامنی بیشتر باشد، حسادت و آرزو نیزقویترمیشود.

عشق مانیایی

 یكی از انواع عشق، عشق مانیایی است . عشق مانیایی عشق دیوانه وار است، همـراه با اشـتغال ذهنـی وسـواس گونـه، حـسادت، احـساس مالكیـت ، نـاامنی، علا یـم جـسمانی و  هیجانات شدیداً نوسانی. بسیاری از روانشناسان تأكید می كنند كه عـشّاق مانیـایی بـه لحـاظ روان شناختی دچار مشكل میشوند.

 عشق مانیایی اغلب در اولین عشق دیده می شود. سؤالات زیر تا حدی می تواند مـارا نسبت به عشق مانیایی هشیار كند . به این سؤالات از 1 5 تا 1 . نمره دهید كمترین ارزش و5 بالاترین ارزش را دارد.

1 ـ زمانیكه بین ما كارها درست پیش نمیرود، دلم آشوب میشـود؛ یـا ایـنكـه احـساس میكنم حال تهوع دارم.

2 ـ اگرمن و او از هم جدا شویم آنقدر افسرده میشوم كه به فكر خودكشی بیفتم.

3 ـ گاهی آنقدر از عشقش به هیجان میآیم كه خوابم نمیبرد.

4 ـ وقتیكه او به من توجه نمیكند، احساس میكنم كه همهی بدنم ناخوش است.

 5 ـ از وقتیكه عاشق او شدهام تمركزم دچار مشكل شده است.

6 ـ اگر شك كنم كه او با یك نفردیگراست، نمیتوانم آرام باشم.

7 ـ اگربرای مدتی به من توجه نكند، گاهی با كارهای احمقانه تلاش میكنم كه تـوجهش را به خودم جلب كنم.

نمرات را با هم جمع كنید . هر چه نمرهی بدسـت آمـده بـه عـدد 35 نزدیكتـر باشـد ، عـشق مانیایی در شما شدت بیشتری دارد و هر چه نمـره بـه عـدد 7 نزدیكتـر باشـد عـشق مانیـایی خفیفتراست.

عشق یكسویه

 عشق به كسی كه هیچ احساسی در قبال ما ندارد ، یا حتی از عـشق مـا بـه خـودش خبر هم ندارد، عشق یكسویه است. عشق یكسویه بیشتر یك عشق ناكام است ، آمیخته بارنج و سعادت، معجونی از سیه روزی و نعمت كه سه چهارم دانشجویان حداقل یك بـار آن را تجربه میكنند (آرون و آرون، 1991). شدت ناكامی بستگی به میـزان ایـده آل سـازی از ارتباط دارد. هر چه جذابیت ارتباط در نظر آنها بیشتر باشد ، طبیعتاً ناكامی آنها نیـز شـدیدترخواهد بود.

 عشق یكسویه در اولین عشق می تواند بـه یـادگیری عـشق كمـك كنـد (هـارنر،1992). آلاپاك (1984) متذكر میشود كه اولین عشق نوجوان به طور طبیعی شامل همـان عناصر و اجزای اتحاد معنوی است ، كه ما در عاشقان ناكام و عشاق عارف مسلك می یابیم .این عناصر عبارتند از 1ـ حضور فراگیرمعشوق2 ـ واژههای مطلق و نهـایی بـرای توصـیف معشوق3 ـ بینظیربودن 4 ـ كمال مطلوب بودن 5 ـ آرمان گرایی سرشار از رویا 6 ـ اتحـاد روحانی 7 ـ معطوف به آینده بودن.

عشق یكسویه میتواند بر عزت نفس تأثیرداشته باشد. برآورد عاشـق از احتمـال پذیرفته شدن توسط معشوق با عزت نفس او ارتبـاط دارد . افـرادی كـه عـزت نفـس پـایینی دارند، از طرد شدن توسط معشوق میهراسند ( بام اشتایرو واتمن ، 1992).